اکنون اين پرسش هست که آيا اصفهان زيبای ما، اصفهان زيبای جهان، قربانی حکومتی
می شود که نه تنها با مفاهيمی چون حقوق بشر سر سازگاری ندارد بلکه هيچ يک از
ضابطه های ميراث فرهنگی و محيط زيست مندرج در اعلاميه های جهانی را به پشيزی نمی گيرد؟
شکوه ميرزادگی
گویانیوز
هفته پيش در برنامه ی تفسير خبر آقای چالنگی در صدای آمريکا، يکی از مدعوين دلايل حمايت سپاه پاسداران از احمدی نژاد و آيت خامنه ای را توضيح داده و به درستی نتيجه گيری کردند که پشت اين حمايت هايی که به کشته شدن، زندانی شدن و مورد آزار و شکنجه و تجاوز قرار گرفتن مردمان حق طلب سرزمين مان منتهی شد ميلياردها ميليارد دلار پولی است که به پشت گرمی اين حکومت به جيب سپاه پاسداران، به خصوص در رده های بالايی آن، می رود. وقتی ايشان به ليست منابع مالی پاسداران اشاره می کردند، از بيت المال گرفته که مستقيم از طريق احمدی نژاد در اختيار آن ها قرار می گيرد تا ورود سيگار خارجی، برنج، قاچاق مواد مخدر، و تا صنايع نفت، انتظار می رفت که اشاره ای هم به ليست ميلياردها دلاری داشته باشند که از طريق ميراث فرهنگی و طبيعی به جيب سپاه پاسداران می رود. ميلياردها دلاری که با فروش ميراث قابل حمل و نقل (مثل کتيبه و جواهر و اشيای باستانی)، اجازه دادن برای حفاری های غير مجاز به پيمان کاران و کارخانه دارهای خصوصی (به بهانه ساختن جاده و هتل و سد و تونل برق و آب و مترو و جستجوی در معادن) و يا با دادن حق استفاده از منابع طبيعی (از جنگل گرفته تا کوه ودرياچه و تالاب و دريا) به مافيای چوب و خاويار و مس، و غيره، و همين طور بازگذاشتن دست کشورهای حاشيه ی خليج فارس و اطراف دريای کاسپين برای انواع بهره برداری ها به بهای نابودی ميراث فرهنگی و آلوده کردن هوا و خاک و آب سرزمين مان و تبديل آن به دلار و يورو. که متاسفانه اين لطمه هايی که به ميراث فرهنگی و طبيعی ما وارد می شود هيچوقت نه مورد توجه اپوزيسيون اصلاح طلب بوده و نه حتی مورد توجه بخش بزرگی از اپوزيسيون کل جمهوری اسلامی.
باز گذاشتن دست سپاه و ثروت های ملی
باز گذاشتن دست سپاه در زمينه های اقتصادی از پس از جنگ و به خواست آيت خامنه ای و بسيار بی سر و صدا انجام شد اما اوج سلطه ی آن ها به عنوان يک مافيای قدرت و بلعيدن همه ی داشته های مادی و معنوی سرزمين مان را بايد در ده ساله ی اخير و همزمان با قدرت گرفتن خامنه ای و به خصوص در دوره احمدی نژاد و همدستی آگاهانه او و همراهانش با آن ها دانست.
اما اگر چه در ارتباط با مسايلی چون واردات اجناس خارجی و قاچاق مواد مخدر و خريد و فروش کارخانه ها و هتل ها و اموال دولتی و حيف و ميل های بيت المال در مورد آن ها بسيار گفته و شنيده می شد اما باز بودن دست آن ها در چپاول و تخريب ميراث فرهنگی و طبيعی در واقع در جريان سد سيوند کم کم به گوش مردم رسيد و تازه حضور سپاه در ماجرای سد و ايستادگی اش برای به آب بستن تنگه بلاغی آشکار شد. يادم می آيد وقتی که مخالفت های مردم به اوج خود رسيده بود. از ايران به ما می گفتند: «خودتان را خسته نکنيد اين کار دست فرماندهان سپاه پاسداران است و هيچ قدرتی نمی تواند جلودار آن ها باشد جز خود رهبر. » همان وقت هم بود که گروهی از جوان های خوش باور و اميدوار رفتند جلوی بيت رهبری تا دست به عبای آيت الله شوند، و او حتی به درون بيت خود راهشان نداد.
در واقع ۱۴ سال تمام منطقه ی باستانی وسيعی را با هزاران قطعه از آثار با ارزشی که قابل قيمت گذاری نبود ظاهرا در اختيار پيمان کاران و مهندسين و سد سازان گذاشتند. تا همچنان که آن ها مشغول ساختن سد بی ارزش و بی خاصيتی بودند که سد سازان وکارشناسان دوران ساخت آن را بيش از سه چهار سال برآورد نمی کردند. حفاران و قاچاقچيان وابسته به سپاه بکنند و ببرند. البته بعدها خود سپاه شايع کرد که «چون دست سپاه و پيمان کاران در دست هم است و در قرارداد نوشته شده تا سد آبگيری نشود باقی پولشان را نخواهند گرفت سد را آبگيری می کنند اما بعدا دريچه ها را باز خواهند کرد». آن ها می خواستند اعمال خودشان را در آنجا محدود کنند به همدستی با پيمانکاران تا غارت اصلی را بپوشانند. و به اين ترتيب در همان لحظه ای که احمدی نژاد دريچه ی سد را می بست و بيشتر مردمان فکر می کردند که آب آثار باستانی ايرانزمين را می شويد، آب داشت رد حفاری های غيرقانونی و چپاول های چهارده ساله ی سپاه را می پوشاند و می شست.
جا پای سوء استفاده های مالی در سراسر ايران و اصفهان
تا پنج سال پيش را دقيقا نمی دانم چون هيچ سندی در دست (حداقل من) نيست اما در طول چهار پنج سالی که ما در کميته نجات در به در به دنبال خط تخريب ها هستيم، و همان طور که در مطالب قبلی توضيح داده ام. اين تخريب های فرهنگی و طبيعی در هر گوشه از سرزمين ما بوده و در همين لحظه نيز به شدت جريان دارد. از خورستان گرفته تا فارس، از آذربايجان گرفته تا بلوچستان، و از تهران گرفته تا همدان هر کجايی که اثری از حيات فرهنگی و تاريخی وجود دارد که می تواند تبديل به پول شود و هر کجايی که نشانه هايی از طبيعتی وجود دارد که قابل خريد و فروش است جای دست های سپاه پاسداران (و در مواردی هم بسيج و بنياد مستضعفان) به خوبی در آن ديده می شود.
هر چه که فروختنی است فروخته می شود و هر آن چه پولی در آن نيست اگر ميراث طبيعی است رها می شود تا در آلودگی و بی توجهی بميرد و اگر ميراث فرهنگی و تاريخی است تبديل به خاک و سنگ شود. اما در اين سال ها بدون ترديد بيشترين و بزرگترين فاجعه ی فرهنگی و طبيعی همزمان در اصفهان اتفاق افتاده است. شهری که به عروس شهرهای ايران نه تنها در ايران که در جهان شهرت دارد. ولی چرا اصفهان از ميان همه ی شهرها بيشتر گرفتار فاجعه تخريب شده است؟ دلايل مختلفی دارد: اصفهان از شهرهای به نسبت ثروتمند ايران است، از توريستی ترين شهرهاست، شهر مذهبی نيست که دست بردن در آن مشکلات «شرعی» داشته باشد، و از بد حادثه آثار تاريخی و فرهنگی آن و بخش هايی از ميراث طبيعی آن در ميانه ی شهر است، و چندين و چند لايه آثار تمدنی را زير بناهای تاريخی موجود می شود پيدا کرد (از آتشکده گرفته تا گورستان و کاخ های دوران قبل از اسلام که فقط يکی از آن ها که در زمان محمدرضاشاه کشف شده بود هزاران هزار قطعه ظروف کم نظير بود که تا يکی دو سال پس از انقلاب هم خبرهايی از وجود آن ها بود و بعد هم مثل خيلی چيزهای ديگر ردش گم شد)، و به راحتی می توان منابع مالی بزرگی از طريق اين يافته ها ساخت. و بالاخره از آنجا که اصفهان يکی از مراکز قدرت سپاه پاسداران و به طور کلی حکومت اسلامی است هر کاری در آنجا راحت تر انجام می شود. و حتما دلايل ديگری که بعدها روشن خواهد شد.
هر چه هست اصفهان اکنون شبيه وضعيتی را دارد که پاريس در زمان جنگ دوم جهانی داشت: وقتی که قشون هيتلر می آمدند تا پاريس عروس شهرهای جهان را بمباران کنند و به توپ ببندند شهردار پاريس به خواست مردمان تصميم گرفت تسليم اين قشون ويرانگر شود. آن ها با اين ترفند شهرشان و آثار تاريخی آن را نجات دادند. اما مبارزه خود را به صورت زيرزمينی و به وسيله ی نيروهای مقاومت مردمی تا آخرين روزهای جنگ با هيتلر و نازی های او ادامه دادند. تفاوت اصفهان اين عروس زيبای ايرانزمين در اين است که تسليم شدن مردم به حکومت احمدی نژاد و پاسدارانش نه تنها اثری در حفظ شهرشان نداشته و ندارد بلکه به پيشروی های مخرب آن ها سرعت هم داده است.
همدستی دولت احمدی نژاد با مترو و فاجعه ی مترو
من در اين جا کاری به انواع تخريب هايی که در سال های گذشته در اصفهان اتفاق افتاده ندارم چرا که گفتن از هرکدام مطلبی جدا را می طلبد اما می خواهم مختصری به مورد مترو ی اصفهان بپردازم . يکی از برنامه های ويرانگری که در اصفهان با همکاری دولت احمدی نژاد و با قدرت سپاه انجام شده و در شرف تمام شدن است. اين برنامه آن گونه که کارشناسان و فرهنگدوستان دلسوز ايران می گويند فاجعه ای غير قابل ترميم برای ميراث فرهنگی، تاريخی و طبيعی ايرانزمين می باشد. فاجعه ای که ساعت شمارش از خيلی وقت پيش شروع شده است.

کی و چگونه شروع شد و به اين جا رسيد
بررسی درباره ساخت مترويی برای اصفهان، قبل از انقلاب شروع شد. و پس از انقلاب اين پروژه هم مثل بسياری از پروژه های ديگر متوقف ماند.. در سال ۱۳۷۸، ناگهان تصميم گرفته شد که مترو ساخته شود و بودجه ی آن نيز تصويب شد. در همين سال در نامه ای خطاب به شهرداری، و بر اساس بررسی های انجام شده، تاکيد شده بود که مترو از خيابان شمس آبادی عبور خواهد کرد تا آسيبی به چهار باغ وارد نشود. اما يک سال بعد وقتی قرار شد کارهای تونل کشی شروع شود، مدير عامل وقت مترو عبدالحسين سيف اللهی بر اساس مصوبه ای که (معلوم نبود چگونه) به تصويب شورای عالی ترافيک کشور رسانده بود اعلام کرد که مترو از خيابان چهارباغ عبور خواهد. کرد. و بلافاصله جهانبخش خانجانی سخنگوی آن روز وزارت کشور نيز مخالفت خودشان را از اين تغيير اعلام داشته و گفت که:«در مقابل هر اقدامی که به مواريث و سندهای ماندگار تاريخ ما خدشه واردکند واکنش نشان می دهيم.» اما ناگهان صداها خاموش شد و مترو بی آن که روشن شود چه خواهد کرد کار خود را شروع کرد. البته در کنارش گاهگاهی اعتراضی از سوی مسئولين سازمان ميراث فرهنگی می شد. اين سازمان در آن هنگام با همه ی اشکالاتی که داشت هنوز به وضعيت فلاکت بار و فرهنگ ستيزی دوران رحيم مشايی تنزل پيدا نکرده بود. با اين حال تا سال ۱۳۸۵ که بر اثر تلاش های فرهنگدوستان که شاهد پيشرفت کار مترو و پيش آمدن به سوی چهارباغ بودند شورای عالی ترافيک کشور مصوبه ای بر «فاصله گرفتن مترو از محور چهار باغ به سمت خيابان شمس آبادی را تصويب کرد. و تصور بر اين بود که با اين مصوبه همه چيز روبراه خواهد شد و مترو راهی را که برايش تعيين شده می پيمايد. به خصوص که آقای محمدعلی دادخواه که از سوی بيش از ۲۳۰۰ شهروند اصفهانی وکالت (رايگان) داشت که به اين کار رسيدگی کند موفق شده بود که نامه ای از شعبه ۵ بازپرسی دادگستری اصفهان خطاب به سازمان ميراث فرهنگی اصفهان که با سکوت خود کارهای مترو را تاييد می کرد بگيرد. در اين نامه «صراحتا خواسته شده بود آسيبهايی که هنگام عبور مترو از زير خيابان چهارباغ و آثار موجود در اين خيابان از قبيل کاخ هشت بهشت، بازارچه چهارباغ، سی وسه پل و مدرسه چهارباغ وارد می شود، بررسی شود». اگرچه بعد از مدتی کوتاه بازپرسی را که اين نامه را داده بود بی سر و صدا اخراج کردند اما روسای سازمان ميراث بارها و بارها اعلام کردند که مردم آرام بنشينند که محال است ما اجازه دهيم مترو از چهارباغ عبور کند.
رحيم مشايی در تاريخ هفتم مهر ماه ۱۳۸۵ در مقابل خبرنگاران تاکيد کرد که: «در مسايل مربوط به آثار تاريخی و حفاظت از آنها به هيچوجه کوتاه نمیآييم. اگر مسؤولان بگويند، تونلی را حتا در عمق ۲۰۰ متر حفر میکنيم، باز هم میگوييم که مترو نبايد از چهارباغ عبور کند». و سه ماه پس از آن و در همان سال گفت:« عبور مترو از زير چهارباغ عباسی براساس نظرات کارشناسان سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری ممنوع اعلام شد و اين امر، هفتهی آينده با حضور استاندار، شهردار و شورای شهر بهصورت کتبی به شهرداری اصفهان ابلاغ شود»
و در تاريخ بيست و پنجم همان سال سعيد بکتاش رييس سازمان ميراث فرهنگی اصفهان گفت که:«تصميم سازمان درباره ی عبور نکردن مترو از چهارباغ عباسی امروز به صورت کتبی به شورای شهر و شهرداری ابلاغ شد»
اما چنين نشد در سال ۸۷ ناگهان سر و صداهای مردمی و برخی از روزنامه نگاران مسئول و فرهنگدوست بلند شد که چه نشسته ايد که تونل از زير چهارباغ عباسی هم گذر کرد و اکنون سی و سه پل را نشانه گرفته و در حال عبور از زير پل تاريخی الله وردی خان است.»
در طول يک سال گذشته و در آخرين ماه های رياست رحيم مشايی او هر روز حرف تازه ای زد. حرف های او اگر برای برخی از مردمان تازگی داشت و برخی خوش باوران را خوش می آمد برای آن هايی که در جريان سد سيوند بودند تازگی نداشت. حرف ها درست همانگونه بود: يک روز «ما امکان ندارد که بگذاريم اين اتفاق بيفتد» و روز ديگر: «اگر کارشناسان بگويند که اين کار لطمه ای نمی زند ما از آن استقبال هم می کنيم»
و جالب است که آقای کريم متقی، کارشناس مرمت سازمان ميراث فرهنگی در همان وقتی که مسئولين دولتی می گفتند محال است مترو از زير چهارباغ عبور کند، به خبرنگاران گفت: « مسؤولان شهری، مترو را تا سیوسه پل نزديک کردهاند، ازسوی ديگر، مترو را از ميدان شهدا به سمت دروازه دولت (ابتدای خيابان چهارباغ عباسی) آوردهاند، تا پس آن که آب ها از آسياب افتاد، چهارباغ بالا را به چهارباغ عباسی متصل میکنند.»
بله مسئولين مترو به پشتيبانی، ولی فقيه و دولت احمدی نژاد و سپاه پاسدارانشان هر چه می خواستند کردند و رييس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری استان اصفهان، احمد امينپور، همين چندی پيش سينه سپر کرد و به خبرنگاران گفت: « براساس طرحهای مهندسی که دربارهی عبور مترو از محدودهی غرب سیوسه پل از زير رودخانهی زاينده رود انجام شدهاند، عبور مترو از اين مسير، به سیوسه پل و زاينده رود صدمهای نمیزند. عبور مترو از يک نقطه، به آنجا صدمه نمیزند. اکنون دستگاهها درحال کار هستند و هيچ ارتعاشی به مدرسهی چهارباغ صدمه نمیزند.»

ممنوع ساختن روزنامه نويس ها از گفتن و نوشتن
در نوروز امسال بنياد ميراث پاسارگارد سال ۱۳۸۸ را سال ميراث فرهنگی و طبيعی ايرانزمين خواند. به اميد اين که توجه جهانيان و به خصوص مردم ايران را به حفظ آثار در حال نابودی اصفهان جلب کند. در ظرف يک هفته بيش از صد وبلاگ و سايت و رسانه های ديگر از اين اقدام استقبال کردند اما دستگاه های اطلاعاتی بلافاصله دست به کار شدند و وبلاگ نويس ها و سايت های داخلی را تهديد کرده و از آن ها خواستند که بنر «سال اصفهان» را از روی وبلاگ های خود بردارند. و سپس با همکاری سازمان ميراث فرهنگی چند تنی را با پول و وعده پست و مقام بسيج کردند که در تاييد سازمان ميراث بنويسند و در سخنرانی هايی که قرار بود عليه مترو باشد دست به دامان سازمان ميراث شوند. سازمانی که خود در کنار مترو ايستاده است. درست همانگونه که همزمان با آبگيری سد سيوند، به تحسين «عمليات دلسوزانه رحيم مشايی» پرداختند.
نظرات کارشناسان درباره مترو
پنج سال کارشناسان در مورد عبور مترو از چهارباغ و سی و سه پل گفتند و مسئولين نشنيدند و گفتند منتظر نظر کارشناسان هستيم. در اين جا تنها به بخشی از آن ها توجه کنيد و لطفا بقيه را در لينک های زير مطلب بخوانيد:
ـ محمدحسن محبعلی ، مشاور سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری: « اگر مترو از زير خيابان چهارباغ عبور کند، ديگر چهارباغ عباسی وجود نخواهد داشت»
ـ رامين مدنی، کارشناس معماری: «مسؤولان مترو اعلام میکنند، کارشناسی کردهاند، ولی متأسفانه روند کارشان زياد شفاف نيست، عبور مترو از اين محل يک ضايعهی خطرناک و ريسک بالايی برای محور چهارباغ، مدرسهی چهارباغ و کاروانسرای عباسی دارد که با هزينهای منطقیتر اين اتفاق میتوانست نيفتد و بهجای آن، خيابان شمسآبادی که از نظر کارشناسان منطقیتر بود، انتخاب میشد. اگرچه اکنون اين مساله به چنين وضعيتی دچار شده است که تبعاتی را نيز برای شهر اصفهان درپی خواهد داشت».
ـ محمود درويش، مدير گروه تخصصی معماری سازمان نظام مهندسی:
«مدرسهی تاريخی چهارباغ با عبور مترو بدون شک آسيب میبيند و اين آسيب درحالی است که راه حلهای ديگری برای جلوگيری از آن وجود دارد.».
ـ محمد رناسی، کارشناس ارشد: «عبور مترو از خيابان چهارباغ صددرصد اثرهای مخربی بر سیوسه پل دارد؛ چراکه علاوه بر رسی بودن خاک، کف رودخانه هم شنی است که رانش بيشتری را بهوجود میآورد».
ـ عبدالرسول وطن دوست، رييس پژوهشکدهی حفاظت و مرمت سازمان ميراث فرهنگی: «اصفهان يک ثروت برای کشور است، اگرچه متأسفانه ثروتهای ديگری مانند اصفهان در ۶۰سال گذشته دچار اضمحلال شدهاند؛ ولی اصفهان با وجود تغييرات زياد هنوز بهعنوان يک نگين در دنيا میدرخشد. آيا صلاح است که آنرا با خطر روبهرو کنيم؟ آيا مترو حتما بايد از زير چهارباغ و نزديک آثار تاريخی عبور کند؟ اگر در اصفهان هيچ راه حلی برای ايجاد قطار شهری جز اين راه وجود ندارد، چارهی ديگری نيست؛ اما حقيقت اين است که راه حلهای ديگری هم وجود دارند و اين قطار از مسير ديگری هم میتواند رد شود و البته عبور از آن مسيرها، هزينههای بيشتری هم خواهد داشت».
ـ عبدالعظيم شاهکرمی، کارشناس ژيوتکنيک و سازه :«مترو اصفهان فقط و فقط از يک لايهی خاص زمين میتواند عبور کند و لايهی انتخابی فعلی جريان آبهای زيرزمينی شهر اصفهان را قطع و کل شهر را نابود میکند. اگر مترو از لايهی ماسهيی و نفوذپذير اصفهان (همان لايهای که تاکنون از آن عبور کرده است) بگذرد، برای محيط زيست شهر اصفهان مشکل ايجاد میشود و يک فاجعه در شهر رخ میدهد».
ـ محمدرضا قانعی ، کارشناس معماری و شهرسازی:«مديريت شهری اصفهان چهارباغ را با عبور مترو به همان سرنوشت کارخانههايی که در گذشته تخريب شدند، دچار میکند که اکنون پتانسيلی برای شهر اصفهان میتوانستند باشند. هيچ دليلی ندارد، وقتی در شهر اصفهان پتانسيلهای ديگری برای عبور مترو وجود دارند، با وجود تمام اما و اگرها و با لجبازی آن را از چهارباغ عبور دهند».
ـ عليرضا جعفریزند؛ کارشناس ميراث فرهنگی:« آنچه بسيار اهميت دارد، مسألهی تکانها و لرزشهايی است که مترو برای ساختمانی مانند مدرسهی چهارباغ ايجاد میکند، ساختمان اين مدرسه سست است و با توجه به اينکه مدت طولانی از آن استفاده شده است و اکنون هم از آن استفاده میشود، خودبهخود درحال ريزش است، چراکه استحکامبندی لازم در اين بنا انجام نشده است».
ـ حسين رايتیمقدم ، کارشناس ميراث فرهنگی :« عبور مترو از اين مسير ممکن است، يک فاجعهی زيست محيطی را ايجاد کند. همچنين تمام آثار کفسازی دورهی صفوی را که حدود ۲۰ تا ۵۰ سانتیمتر زير کف فعلی خيابان هستند».
ـ دکتر محمود محمدی ( شهرساز ):« تصورمان اين بود که بر اساس مصوبه شورای عالی ترافيک کشور که دستور داده بود مترو نبايد از زير چهارباغ عباسی عبور کند، مترو تغيير مسير نخواهد داشت ولی متاسفانه دوستان ما در شهرداری اصفهان با کلمات بازی کرده اند و اينگونه تفسير کرده اند که مترو می تواند از حاشيه چهارباغ عباسی عبور کند که اين مسئله کاملا غلط است. احداث ايستگاه مترو در چهارباغ عباسی توجيه منطقی، عقلی، اجتماعی و شهرسازی ندارد... برخی از اعضای شورای شهر اعتقاد دارند که هر چه پروژه مترو بزرگتر و پيچيده تر باشد بهتر است در حاليکه شهرسازی در دنيا به سمت پروژه های همگن با محيط می رود. ريسک عبور مترو از چهارباغ بسيار بالاست و اگر اتفاقی بيفتد غير قابل برگشت است».
نظر اعضای شورای شهر اصفهان
جالب اين است که جز روسای شورای شهر اصفهان مثل حاج رسولی ها، که هميشه طرف سازمان مترو را گرفته اند، برخی از نمايندگان شورای شهر اصفهان نيز با اين عمليات ويرانگر موافقتی نداشته اند اما همچنان که هميشه کسی به کارشناسان دولتی و غير دولتی دلسوز گوش نمی کند به آن ها نيز گوش نکرده اند. به اين گفته يکی از اعضای شورای شهر توجه کنيد:
ـ غلامرضا شيران: «فکر نکنيد فاجعه مترو فقط برای مدرسه چهارباغ ماست. من خودم نماينده شما هستم در شورای شهر، ما ذله شديم از بس در کمسيون های مختلف جنگيديم و دعوا کرديم که بعضی کارها نبايد اين طوری باشد. بعد مردم می آيند به ما گله می کنند. به همين مردم می گويم که شما بايد از ما بخواهيد. اگر مردم از ما بخواهند ، من نماينده شورای شهر جرات خطاکردن نمی کنم. من بعد از دو سال که در شورای شهر هستم، مانده ام که ما چگونه بايد به مردم جواب بدهيم.»
شيران، با انتقاد از روند ساخت مترو و همچنين تقاطع های غير همسطح در اصفهان گفت: «حرف من امروز در شورای شهر اين است که اين قدر نبايد شهر اصفهان را سوراخ سوراخ کنيم.»
يونسکو و مساله مترو
اگر چه يونسکو، به طور ناروشنی، در اين سال های اخير خودش را کمتر در گير مسايل تخريب ميراث فرهنگی در ايران کرده است اما گفته می شود که در تاريخ دی ماه ۷۸ رييس کميتهی ميراث جهانی يونسکو طی نامهای به سازمان ميراث فرهنگی از اين سازمان دربارهی عبور مترو از محور چهارباغ توضيحاتی خواسته است. ولی ما جز يک مورد که آقای رحيم مشايی فرمودند: «ما کاری به گفته يونسکو نداريم اگر خطری برای چهارباغ باشد خودمان اقدام می کنيم» هيچ چيز ديگری درباره اين نامه و پاسخ رسمی آن نشنيديم. با اين حال همچنان چشم اميد کارشناسانی به سوی يونسکو بوده و هست!! از جمله:
ـ مهرداد کيهانفر، معاون ميراث فرهنگی سازمان ميراث فرهنگی:
« ثبت جهانی محور تاريخی فرهنگی اصفهان با ۱۲۸ اثر نفيس، پس از قضيهی تعديل برج جهاننما، در صورت عبور مترو از خيابان چهارباغ باز هم معلق میماند. .. مطرح کردن بحث پیگيری حقوقی، اگر مترو عبور کرده باشد تقريبا هيچ تأثيری ندارد.
ـ احمد منتظر، عضو شورای عالی انجمن معماران ايران:
«عبور مترو از چهارباغ هزارجريب و چهارباغ پايين و سپس عبور آن از چهارباغ عباسی بر روند ثبت محور تاريخی ـ فرهنگی اصفهان در يونسکو که برای اين شهر تاريخی بسيار مهم خواهد بود، تأثير میگذارد و بهنظر میرسد، مسؤولان يونسکو در آينده بهراحتی با اين موضوع کنار نخواهند آمد
عاقبت اصفهان و عاقبت ما
در اين روزهای گذشته که کار به در خطر افتادن جدی سی و سه پل هم رسيده است آقای زعفرانی مديرعامل متروی اصفهان اولين گفتگوی مطبوعاتی خود را انجام داده است. گفتگويی سراسر تشنج با انکار ها و دروغ های هميشگی مسئولين و تازه يکی از خبرنگاران را که از تخريب های ناشی از حفاری های مترو، مثل تخريب سر در کاخ هزار جريب، گفته است تهديد کرده که:« اگر از اين حرف های سياسی بزنيد می گويم ديگر به اين جلسات راهتان ندهند» و اکنون روزنامه نگاران بيشتر از گذشته از سخن «سخن زيادی گفتن و سياسی گفتن!» درباره مترو منع شده اند و فقط می توانند آنچه را که بهشان گفته می شود بگويند. آقای محمدعلی دادخواه تنها وکيلی که به طور خستگی ناپذير چند سال است که با اقداماتی قانونی با اين مافيای ويرانگر مبارزه کرده است به بهانه هايی واهی به زندان انداخته اند و به قول دوستی که اخيرا به اصفهان رفته بود همه از خودمی پرسند: «چه بلايی دارند بر سر شهر ما می آورند؟!»
بله، و اکنون اين پرسش هست که آيا اصفهان زيبای ما، اصفهان زيبای جهان، قربانی حکومتی می شود که نه تنها با مفاهيمی چون حقوق بشر سر سازگاری ندارد بلکه هيچ يک از ضابطه های ميراث فرهنگی و محيط زيست مندرج در اعلاميه های جهانی را به پشيزی نمی گيرد؟ حکومتی که اصل برايش به قول رهبرش «حفظ نظام» است و نه مردم و اين نظام را کسانی پاسداری می کنند که خدايشان پول است و بس. آيا ما مردمان می توانيم با نيروی نيروی عدالت خواهی و حق طلبی و با نيروی وطن دوستی و عشق به فرهنگ خردمدار و زيبايمان مقابل اين خدايان زر و زور بايستيم و پيروز باشيم؟ من يکی که باور دارم زيرا اکنون جامعه ما بيشتر از هميشه به ماهيت حکومتی که بر اوست و نه برای او به خوبی آشناست و به نظر من همين شناخت پای در جاده پيروزی گذاشتن است.
http://www.fcnn.com//index.php?option=com_content&task=view&id=4249&Itemid=53
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر