
جنبش سبز جنبش خوش شانسی است و در زمانی پا به به عرصه می گزارد که میدان فعالیت وسیعی در اختیارش می باشد. پتانسیل جنبش سبز در تاریخ معاصر ایران بی نظیر بوده و هرگز آزادیخواهان ایرانی چنین نقاط قوتی نداشته اند.
حتی جنبش مردمی در انقلاب 57 نیز یکسره احساسی و شعاری بود و نمی توان آنرا با جنبش سبز که جنبشی مبتنی بر منطق و آگاهی است مقایسه کرد. در انقلاب 57 کشورهای مقتدر دنیا موافق تغییر حکومت بودند و در این جهت حرکت می کردند ولی در حال حاضر چنین اراده ای از سوی کشورهای خارجی دیده نمی شود و این خود کاملاً بنفع جنبش آزادیخواهانه است. شناخت نقاط قوت جنبش سبز بسیار حیاتی است زیرا سبب می گردد که توجه بیشتری در حفظ و تقویت آنها گردد، در عین حال باید تلاش نمود با بهره گیری از سلاحهای مؤثر جنبش سبز، به نقاط ضعف کودتاچیان ضربه زده و از این طریق اثرگزاری ضربه ها را افزایش داد.
نقاط قوت جنبش سبز
1- مهمترین عامل برتری سبزها، تسلط در میدان اینترنت و ارتباطات مدرن است. مصلحی وزیر اطلاعات با نگرانی زیاد ابراز می کند که: «شبکه مجازی دشمن (اینترنت) در تمام جامعه و تا عمق روستاها نفوذ کرده و مقابله با آن هدف اصلی وزارت اطلاعات است.»
در جریان کودتا، نیروهای امنیتی کوشیدند با محدود کردن اینترنت و فیلتر کردن آن و بستن اس ام اس و از کار انداختن منطقه ای موبایلها، جریان ارتباطی را مختل کنند که کاملاً ناموفق بودند. عامل اصلی اینکه باعتقاد رهبر، آبروی نظام نزد ملتهای دنیا رفته، همین بیرون رفتن فیلم و عکس و گزارش حوادث بود که با سرعتی باور نکردنی در دنیا منتشر می گردید. شبکه های خبری بزرگ دنیا از اینهمه مهارت جوانان ایرانی در بهره گیری از تکنولوژی مدرن و عبور از سیستم فیلترینگ دهها میلیون یورویی متحیر ماندند.
2- حکومت از دو سال پیش به اطمینان رسیده بود که به تعبیر خودش مهندسی آراء و به تعبیر مردم کودتا را انجام دهد. بروز برخی اعتراضات محدود هم قابل پیش بینی بود. مهمترین عامل مقابله با سازماندهی اعتراضات، دستگیری لیستی از افراد فعال سیاسی بود که توانایی سازماندهی و رهبری اعتراضات را داشتند. حتی اگر هیچگونه اعتراضی هم به کودتا نمی شد باز هم دستگیریها در برنامه بود تا پیشگیری لازم بعمل آمده باشد. بهمین دلیل لیست بلندبالایی آماده و از 23 خرداد یعنی دقیقاً فردای روز انتخابات این دستگیریها شروع شد.
با وجود اینکه عمیقاً زندانی شدن این افراد را متأسف هستیم، ولی حوادث بعدی نشان داد که جنبش سبز وابستگی چندانی به رهبرانی که به خیال حکومت با زندانی شدنشان، مغز متفکر اعتراضات هدف قرار می گرفت، ندارد. نسل جدیدی از رهبران جنبش اعتراضی متولد شده اند که حکومت آدرس آنها را ندارد تا بتواند دستگیرشان کند. رهبریتی شجاع و صادق و خوش فکر که با دست خالی توانسته کودتاچیان مسلح را در موضع تدافعی قرار دهد.
رهبری جنبش اعتراضی، برای اولین بار بجای تکیه بر حزب و گروه خاص و یا فردی مشخص، به نوعی رهبری جمعی و دموکراتیک دست یافته است. سیستم این رهبری بی نظیر، برای کودتاچیان ناشناخته و بیشتر شبیه یک معمای پیچیده است. برتری رهبری جمعی بر رهبری فردی علاوه بر اینکه قابل کشف و دستگیری نیست این است که از مجموعه گسترده و متنوعی از ایده ها و ابتکارات که با عقل جمعی صیقل خورده بهره می گیرد.
3- اشتراک در هدف بجای اشتراک در نفرت، نقطه تمایز جنبش سبز، با انقلاب 57 است. در انقلاب 57 همه مردم فقط می دانستند که چه چیزی را نمی خواهند و نفرت، عامل وحدت همه گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی بود. جنبش سبز، نفرت محور و احساسی نیست بلکه هدف محور و آگاهانه و منطقی است. برای جنبش سبز روشن است که بدنبال دموکراسی، آزادیهای فردی و اجتماعی، همزیستی مسالمت آمیز با سایر ملل، یافتن جایگاهی شایسته در علم و تکنولوژی مدرن، کمک به برقراری صلح در دنیا و کاستن درد و رنج انسانی در سراسر جهان است. انقلاب 57 یک حادثه غریب و ناآشنا برای دنیا بود که با حیرت و بعضاً نگرانی آنرا نظاره می کردند، در حالیکه جنبش سبز، ندائی آشنا برای مردم همه دنیا است که آنها را به وجد می آورد و آنرا تحسین می کنند. جنبش سبز دنیا را نمی ترساند بلکه به آنها امید می دهد.
4- جنبش سبز یک شبه بوجود نیامده و عجول و بی حوصله نیست. انقلاب 57 بطور ناگهانی در 19 دی 56 بدون هیچ زمینه قبلی پدیدار و 13 ماه بعد در 22 بهمن 57 بپایان رسید. جنبش سبز ظرف 30 سال و قدم بقدم شکل گرفته و جنبشی با قدمت و تجربه فراوان است. جنبش سبز نتیجه کج روی ها و ظلم و استبداد جمهوری اسلامی در سالیان متمادی گذشته است که با هر گام اشتباه، عضو یا اعضای جدیدی را به جنبش اعتراضی اضافه کرده است. جنبش سبز جنبشی با حوصله و صبور است که این صبر موجب استقامت و پایداری جنبش می گردد. جنبشی که 30 سال مبارزه را پشت سر خود دارد، آنقدر آبدیده شده تا دلخوش به یک پیروزی سریع و برق آسا نباشد. حرکت جنبش تا کنون محکم و استوار و گام بگام بوده و به اهدافی که می خواسته رسیده و همین نحوه حرکت آهسته و پیوسته را ادامه داده و در دام حرکات تند و خسته نمی افتد.
5- بدنه اصلی جنبش سبز تحصیلکرده و روشنفکر است. ظرف 30 سال گذشته بیشترین دشمنی حکومت همواره با کسانی بوده که بدلیل دارا بودن بینش و آگاهی، مخالف روشها و رفتار حکومت بوده اند. در نتیجه حکومت روزبروز از افراد روشنفکر و آگاه سیاسی و اجتماعی و مذهبی فاصله گرفته و بسمت سیاستهای عوامانه و پوپولیستی گرایش پیدا کرده است. اینکه بعد از گذشت 26 سال از انقلاب، مجبور شوند بجای یک ادیب فرهیخته، فردی را بعنوان رئیس جمهور منصوب کنند که با لحن جاهلی شاگرد شوفری صحبت کند بی دلیل نیست. احمدی نژاد جاهلی فکر می کند و جاهلی حرف می زند و جاهلی عمل می کند، وی نماد عقب ماندگی حکومت است. جنبش اعتراضی موفق شده تا دست حکومت را از اقشار روشنفکر و تحصیلکرده کوتاه نماید و حکومت با قطع امید از این قشر ناچاراً به رفتار و گفتار عوامانه روی آورده تا بتواند مخاطبین جدیدی پیدا کند.
6- جنبش سبز توانست برای اولین بار ایرانیان خارج از کشور را بحرکت درآورد. ایرانیان دور از وطن بر خلاف تصور، بسیار غیر سیاسی اند و ظرف 30 سال گذشته هیچگاه گروههای سیاسی نتوانستند عموم ایرانیان را به صحنه بیاورند، ولی اینبار تقریباً همه ایرانیان در حرکتهای اعتراضی در دفاع از هم میهنانشان شرکت کردند. ایرانیان خارج از کشور دارای پتانسیل اثرگزاری بر افکار عمومی دنیا از طریق معرفی اعتراضات مردم ایران در دیگر کشورها هستند.
7- جنبش سبز حرکتی انسانی است و نه مثل جمهوری اسلامی حکومتی مردانه. سبزها صف اول و دوم و چندم ندارند، زنان در همه صفوف بطور برابر حضور دارند. زنان جایگاه طبیعی خود در جامعه انسانی را در جنبش سبز هم دارند. حضور فعالانه زنان در حوادث اخیر و مبارزه دوشادوش آنان بهمراه برادرانشان چنان چشمگیر و برای کودتاچیان غافلگیرکننده بود که سرانشان برای اولین بار حاضر شدند زنان را حد وزارت ارزش قائل شوند، امری که با نامه تند مراجع سنتی مواجه شد. افتخار جنبش سبز این است که جنبشی مردانه و دارای طبع مذکر نیست. نمی شود مردانی که ادعای بزرگی می کنند، خودشان زاده زنی باشند که موجودی درجه دوم است و در حقوق اجتماعی، نصف مردان بلکه کمتر.
1- مهمترین عامل برتری سبزها، تسلط در میدان اینترنت و ارتباطات مدرن است. مصلحی وزیر اطلاعات با نگرانی زیاد ابراز می کند که: «شبکه مجازی دشمن (اینترنت) در تمام جامعه و تا عمق روستاها نفوذ کرده و مقابله با آن هدف اصلی وزارت اطلاعات است.»
در جریان کودتا، نیروهای امنیتی کوشیدند با محدود کردن اینترنت و فیلتر کردن آن و بستن اس ام اس و از کار انداختن منطقه ای موبایلها، جریان ارتباطی را مختل کنند که کاملاً ناموفق بودند. عامل اصلی اینکه باعتقاد رهبر، آبروی نظام نزد ملتهای دنیا رفته، همین بیرون رفتن فیلم و عکس و گزارش حوادث بود که با سرعتی باور نکردنی در دنیا منتشر می گردید. شبکه های خبری بزرگ دنیا از اینهمه مهارت جوانان ایرانی در بهره گیری از تکنولوژی مدرن و عبور از سیستم فیلترینگ دهها میلیون یورویی متحیر ماندند.
2- حکومت از دو سال پیش به اطمینان رسیده بود که به تعبیر خودش مهندسی آراء و به تعبیر مردم کودتا را انجام دهد. بروز برخی اعتراضات محدود هم قابل پیش بینی بود. مهمترین عامل مقابله با سازماندهی اعتراضات، دستگیری لیستی از افراد فعال سیاسی بود که توانایی سازماندهی و رهبری اعتراضات را داشتند. حتی اگر هیچگونه اعتراضی هم به کودتا نمی شد باز هم دستگیریها در برنامه بود تا پیشگیری لازم بعمل آمده باشد. بهمین دلیل لیست بلندبالایی آماده و از 23 خرداد یعنی دقیقاً فردای روز انتخابات این دستگیریها شروع شد.
با وجود اینکه عمیقاً زندانی شدن این افراد را متأسف هستیم، ولی حوادث بعدی نشان داد که جنبش سبز وابستگی چندانی به رهبرانی که به خیال حکومت با زندانی شدنشان، مغز متفکر اعتراضات هدف قرار می گرفت، ندارد. نسل جدیدی از رهبران جنبش اعتراضی متولد شده اند که حکومت آدرس آنها را ندارد تا بتواند دستگیرشان کند. رهبریتی شجاع و صادق و خوش فکر که با دست خالی توانسته کودتاچیان مسلح را در موضع تدافعی قرار دهد.
رهبری جنبش اعتراضی، برای اولین بار بجای تکیه بر حزب و گروه خاص و یا فردی مشخص، به نوعی رهبری جمعی و دموکراتیک دست یافته است. سیستم این رهبری بی نظیر، برای کودتاچیان ناشناخته و بیشتر شبیه یک معمای پیچیده است. برتری رهبری جمعی بر رهبری فردی علاوه بر اینکه قابل کشف و دستگیری نیست این است که از مجموعه گسترده و متنوعی از ایده ها و ابتکارات که با عقل جمعی صیقل خورده بهره می گیرد.
3- اشتراک در هدف بجای اشتراک در نفرت، نقطه تمایز جنبش سبز، با انقلاب 57 است. در انقلاب 57 همه مردم فقط می دانستند که چه چیزی را نمی خواهند و نفرت، عامل وحدت همه گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی بود. جنبش سبز، نفرت محور و احساسی نیست بلکه هدف محور و آگاهانه و منطقی است. برای جنبش سبز روشن است که بدنبال دموکراسی، آزادیهای فردی و اجتماعی، همزیستی مسالمت آمیز با سایر ملل، یافتن جایگاهی شایسته در علم و تکنولوژی مدرن، کمک به برقراری صلح در دنیا و کاستن درد و رنج انسانی در سراسر جهان است. انقلاب 57 یک حادثه غریب و ناآشنا برای دنیا بود که با حیرت و بعضاً نگرانی آنرا نظاره می کردند، در حالیکه جنبش سبز، ندائی آشنا برای مردم همه دنیا است که آنها را به وجد می آورد و آنرا تحسین می کنند. جنبش سبز دنیا را نمی ترساند بلکه به آنها امید می دهد.
4- جنبش سبز یک شبه بوجود نیامده و عجول و بی حوصله نیست. انقلاب 57 بطور ناگهانی در 19 دی 56 بدون هیچ زمینه قبلی پدیدار و 13 ماه بعد در 22 بهمن 57 بپایان رسید. جنبش سبز ظرف 30 سال و قدم بقدم شکل گرفته و جنبشی با قدمت و تجربه فراوان است. جنبش سبز نتیجه کج روی ها و ظلم و استبداد جمهوری اسلامی در سالیان متمادی گذشته است که با هر گام اشتباه، عضو یا اعضای جدیدی را به جنبش اعتراضی اضافه کرده است. جنبش سبز جنبشی با حوصله و صبور است که این صبر موجب استقامت و پایداری جنبش می گردد. جنبشی که 30 سال مبارزه را پشت سر خود دارد، آنقدر آبدیده شده تا دلخوش به یک پیروزی سریع و برق آسا نباشد. حرکت جنبش تا کنون محکم و استوار و گام بگام بوده و به اهدافی که می خواسته رسیده و همین نحوه حرکت آهسته و پیوسته را ادامه داده و در دام حرکات تند و خسته نمی افتد.
5- بدنه اصلی جنبش سبز تحصیلکرده و روشنفکر است. ظرف 30 سال گذشته بیشترین دشمنی حکومت همواره با کسانی بوده که بدلیل دارا بودن بینش و آگاهی، مخالف روشها و رفتار حکومت بوده اند. در نتیجه حکومت روزبروز از افراد روشنفکر و آگاه سیاسی و اجتماعی و مذهبی فاصله گرفته و بسمت سیاستهای عوامانه و پوپولیستی گرایش پیدا کرده است. اینکه بعد از گذشت 26 سال از انقلاب، مجبور شوند بجای یک ادیب فرهیخته، فردی را بعنوان رئیس جمهور منصوب کنند که با لحن جاهلی شاگرد شوفری صحبت کند بی دلیل نیست. احمدی نژاد جاهلی فکر می کند و جاهلی حرف می زند و جاهلی عمل می کند، وی نماد عقب ماندگی حکومت است. جنبش اعتراضی موفق شده تا دست حکومت را از اقشار روشنفکر و تحصیلکرده کوتاه نماید و حکومت با قطع امید از این قشر ناچاراً به رفتار و گفتار عوامانه روی آورده تا بتواند مخاطبین جدیدی پیدا کند.
6- جنبش سبز توانست برای اولین بار ایرانیان خارج از کشور را بحرکت درآورد. ایرانیان دور از وطن بر خلاف تصور، بسیار غیر سیاسی اند و ظرف 30 سال گذشته هیچگاه گروههای سیاسی نتوانستند عموم ایرانیان را به صحنه بیاورند، ولی اینبار تقریباً همه ایرانیان در حرکتهای اعتراضی در دفاع از هم میهنانشان شرکت کردند. ایرانیان خارج از کشور دارای پتانسیل اثرگزاری بر افکار عمومی دنیا از طریق معرفی اعتراضات مردم ایران در دیگر کشورها هستند.
7- جنبش سبز حرکتی انسانی است و نه مثل جمهوری اسلامی حکومتی مردانه. سبزها صف اول و دوم و چندم ندارند، زنان در همه صفوف بطور برابر حضور دارند. زنان جایگاه طبیعی خود در جامعه انسانی را در جنبش سبز هم دارند. حضور فعالانه زنان در حوادث اخیر و مبارزه دوشادوش آنان بهمراه برادرانشان چنان چشمگیر و برای کودتاچیان غافلگیرکننده بود که سرانشان برای اولین بار حاضر شدند زنان را حد وزارت ارزش قائل شوند، امری که با نامه تند مراجع سنتی مواجه شد. افتخار جنبش سبز این است که جنبشی مردانه و دارای طبع مذکر نیست. نمی شود مردانی که ادعای بزرگی می کنند، خودشان زاده زنی باشند که موجودی درجه دوم است و در حقوق اجتماعی، نصف مردان بلکه کمتر.
چطور می شود زنی که خود موجود کاملی نیست زاینده و پرورش دهنده موجودات کاملی باشد که خود را مرد و برتر می دانند؟
استبداد و دیکتاتوری اموری بیشتر مذکر هستند و انسانی بودن، و نه مذکر بودن جنبش سبز، سبب می شود تا این جنبش از خطر درغلطیدن به ورطه استبداد و دیکتاتوری مصون بماند.
8- اعتقاد جنبش سبز بر احترام به آراء و عقیده دیگران و قائل بودن حق انتخاب روش زندگی توسط اشخاص است. این اعتقاد سبب می گردد که این جنبش برای مذهب، بعنوان یک انتخاب شخصی، احترام گزارد، بدون اینکه قصد سوء استفاده از آنرا برای پیشبرد اهدافش داشته باشد. 30 سال بهره گیری سودجویانه و سوء استفاده منفعت طلبانه از مذهب توسط حکومت، تجربه ای گرانقدر برای آزادیخواهان ایرانی است تا این اشتباه را تکرار نکرده و بدون اینکه مذهب و اعتقادات مردم را وسیله رسیدن به هدف خود نمایند جنبش را به پیش ببرند. جنبش سبز هیچ رنگ ضد دینی نداشته و در عین حال هیچ قصدی هم برای فداکردن مذهب و به خدمت گرفتن ابزاری آن را ندارد.
9- نگاه جنبش سبز فقط به مردم ایران است و کوچکترین وابستگی به قدرتهای خارجی، نه شرقی و نه غربی، ندارد تا بازیچه دست آنها شده و مجبور باشد بر اساس منافع آنان حرکت نماید. امکان اینکه حکومت هم با اعطای امتیازاتی بتواند با قدرتهای حامی جنبش به ساز ش رسیده و جنبش قربانی شود وجود ندارد زیرا کنترل این جنبش خارج از محدوده عمل قدرتهای خارجی است.
10- جنبش سبز پس از کودتای اخیر، مبنایی مبتنی بر «مشروعیت» یافته و در همان حال موفق گردیده مشروعیت تصنعی حکومت را بکلی نزد مردم ایران و افکار عمومی دنیا ابطال نماید. حضور گسترده میلیونها ایرانی پای صندوقهای رای، و آرای آنها در اعتراض به حکومت، و نادیده گرفتن آن توسط کودتاگران و سرکوب شدید رای دهندگان معترض، مشروعیتی تام به جنبش سبز می دهد و حکومتی که با تقلب و غصب بر سر کار مانده را سلب مشروعیت می کند. این بحران مشروعیت بحدی شدید است که حکومت ناچار است بخشی از اقدامات خود که به آنها افتخار کرده و از آنها دفاع می کرد را جنایت نامیده و بدنبال مجازات مسببینش باشد. حکومت قبلاً فقط شاکی بود وقاضی ولی اینک هم شاکی است و هم قاضی و هم متهم.
استبداد و دیکتاتوری اموری بیشتر مذکر هستند و انسانی بودن، و نه مذکر بودن جنبش سبز، سبب می شود تا این جنبش از خطر درغلطیدن به ورطه استبداد و دیکتاتوری مصون بماند.
8- اعتقاد جنبش سبز بر احترام به آراء و عقیده دیگران و قائل بودن حق انتخاب روش زندگی توسط اشخاص است. این اعتقاد سبب می گردد که این جنبش برای مذهب، بعنوان یک انتخاب شخصی، احترام گزارد، بدون اینکه قصد سوء استفاده از آنرا برای پیشبرد اهدافش داشته باشد. 30 سال بهره گیری سودجویانه و سوء استفاده منفعت طلبانه از مذهب توسط حکومت، تجربه ای گرانقدر برای آزادیخواهان ایرانی است تا این اشتباه را تکرار نکرده و بدون اینکه مذهب و اعتقادات مردم را وسیله رسیدن به هدف خود نمایند جنبش را به پیش ببرند. جنبش سبز هیچ رنگ ضد دینی نداشته و در عین حال هیچ قصدی هم برای فداکردن مذهب و به خدمت گرفتن ابزاری آن را ندارد.
9- نگاه جنبش سبز فقط به مردم ایران است و کوچکترین وابستگی به قدرتهای خارجی، نه شرقی و نه غربی، ندارد تا بازیچه دست آنها شده و مجبور باشد بر اساس منافع آنان حرکت نماید. امکان اینکه حکومت هم با اعطای امتیازاتی بتواند با قدرتهای حامی جنبش به ساز ش رسیده و جنبش قربانی شود وجود ندارد زیرا کنترل این جنبش خارج از محدوده عمل قدرتهای خارجی است.
10- جنبش سبز پس از کودتای اخیر، مبنایی مبتنی بر «مشروعیت» یافته و در همان حال موفق گردیده مشروعیت تصنعی حکومت را بکلی نزد مردم ایران و افکار عمومی دنیا ابطال نماید. حضور گسترده میلیونها ایرانی پای صندوقهای رای، و آرای آنها در اعتراض به حکومت، و نادیده گرفتن آن توسط کودتاگران و سرکوب شدید رای دهندگان معترض، مشروعیتی تام به جنبش سبز می دهد و حکومتی که با تقلب و غصب بر سر کار مانده را سلب مشروعیت می کند. این بحران مشروعیت بحدی شدید است که حکومت ناچار است بخشی از اقدامات خود که به آنها افتخار کرده و از آنها دفاع می کرد را جنایت نامیده و بدنبال مجازات مسببینش باشد. حکومت قبلاً فقط شاکی بود وقاضی ولی اینک هم شاکی است و هم قاضی و هم متهم.
خاکریزهای سست حکومت
1- «ولایت فقیه» سست ترین خاکریز حکومت است که بجز در میان حقوق بگیران حکومت، آنهم فقط لفظاً و نه قلباً، تأئید کننده دیگری ندارد. حتی خود ولی فقیه هم می داند که ولایت فقیه مقبولیت عقلی ندارد، ولی در بن بستی گرفتار آمده اند که راهی برای حل این معضل ندارند. حکومت با تکیه بر ولایت فقیه، بدست خودش، تناقضی را خلق کرده که هر چه بیشتر خرج آن نماید نارضایتی بیشتری تولید می کند. عاقلان بدلیل عقلی نمی توانند بپذیرند که یک نفر، یک تنه، عقلش بیشتر از همه ملت ایران باشد و مومنین هم نمی توانند هضم کنند که ولی فقیه، منصوب خدا و جانشین امام زمان باشد بدون اینکه برهان و دلیل دینی محکم و قابل قبولی در این زمینه وجود داشته باشد. برای این دسته سئوال است، چگونه اختیاراتی که ولایت مطلقه فقیه دارد حتی پیامبر و جانشینانش هم نداشته اند.
2- دستگیری ها و دادگاههای فرمایشی و اعترافات اجباری، علاوه بر اینکه چهره حکومت را در دنیا سیاه نموده، خاصیتی بجز سردرگمی حکومت نداشته است. تلاش حکومت برای القای این فرضیه است که محاکمه شوندگان، سران اغتشاشات هستند که تحت هدایت کشورهای خارجی در صدد کودتای مخملی در کشور بوده اند و در اثر رفتار انسانی بازجویان در زندان، پی به اشتباه خود برده و ابراز ندامت می نمایند. اگر اینها سران جنبش اعتراضی و هدایت کنندگان آن باشند باید طبیعتاً با دستگیری و اعترافاتشان، پیروان فریب خورده اشان سرخورده شده و دست از مبارزه بردارند، در حالیکه این اقدامات کمترین اثری در فعالیت جنبش سبز نداشته است.
3- اساس حکومت بر تنفر است، تنفر از آمریکا، تنفر از غرب، تنفر از تمدن، تنفر از مسیحیت و یهودیت و اهل سنت، تنفر از روشنفکران و آزاد اندیشان، تنفر از زنانی که مایل به پذیرش حجاب اجباری نیستند، تنفر از شیعیانی که به ولایت فقیه اعتقاد ندارند، تنفر از کارگرانی که برای مطالبه حقوق عقب مانده اشان اعراض می کنند، تنفر از هر کسی که به هر دلیلی با روشها و رفتارهای نظام موافق نباشد و تنفر از فهرست بی پایانی که تمامی ندارد. این حرکت بر اساس محور تنفر، سبب تعطیلی تفکر در حکومت و عواملش شده است. اوائل انقلاب بیشتر خریدار کتابهای مارکسیستی، بچه مسلمانهای طرفدار انقلاب بودند تا بتوانند با کسب آگاهی، با طرفداران کمونیسم بحث کرده و آنها را محکوم کنند. حتی مناظراتی در تلویزیون بین دو طرف برگزار می شد، ولی امروز چه؟ من خودم بخاطر مطالب این وبلاگ صدها ایمیل از حکومتی ها دریافت کرده ام که یا فقط فحشهای رکیک بوده و یا تهدید به قتل و نابودی، یعنی عقل تعطیل. این انگ زنی ها و نفرت پرستی سبب شده که نیاز به مطالعه و تفکر کاملاً خشکیده و بجای آن تلاش شود همه مشکلات فقط با بکارگیری قمه و پنجه بکس و باطوم و اخیراً هم با بطری نوشابه حل و فصل شود. آیا در همه اردوگاه کودتاگران حتی یک اندیشمند و تئوریسین سراغ دارید؟ بجز حرفهای سبک و توهین و ترویج خشونت و تنفر و تهدید، چیز دیگری هم از ایشان می توان شنید؟
4- حکومت دستپاچه شده است. بشدت به این نتیجه رسیده اند که الگوی طالبانی، تنها راه نجات حکومت است. سران جمهوری اسلامی بسرعت در صدد جایگزینی حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی هستند. جاری کردن شریعت اسلامی، گشت ارشاد و تحمیل حجاب اجباری، شلاق زنی و اعدام و سنگسار و قطع دست و پا و اجرای حدود باصطلاح اسلامی، تنها راه کنترل جامعه بنظر می رسد. تحصیل دو و نیم میلیون نفر در رشته های علوم اسلامی نیز که موجب بی اعتقادی می شود، امری مزاحم بنطر می رسد که باید چاره شود. حتی دیگر رشته های تحصیلی و بطور اعم دانشگاهها، آرام آرام غیرقابل تحمل شده و به حوزه های علمیه تبدیل می شوند تا جلوی رشد روشنفکری گرفته شود. این عجله سبب می گردد که حکومت هر چه بیشتر بسمت نهادهای انتصابی پیش رفته و با تغییر قانون اساسی، خلافت اسلامی را رسمی نموده و بدون نیاز به مجلس و نهادهای قانون گزاری و نظارتی، خلیفه یا همان امیرالمومنین، متولی مستقیم همه امور شود. همانگونه که ملاعمر هم به خود لقب امیرالمومنین داد. این حرکت بی صبرانه حکومت، سبب ریزش بیشتر نیروهایش و پیوستن آنان به ناراضیان خواهد شد. همانگونه که شاهد هستیم نمایندگان اصولگرایی که صاحب اندکی اندیشه بوده اند و اوایل، جان نثارانه از حکومت دفاع می کردند، امروز تبدیل به منتقدان جدی حکومت شده و در صف خائنین قرار گرفته اند. این روند در حال تشدید است. نمایندگان مجلس تحت فشار شدید دفتر رهبری هستند تا با تبعیت کورکورانه از منویات رهبر، برای جبران حوادث پس از انتخابات و زدن مشت محکم بر دهان دشمنان، چشم بسته به وزیران معرفی شده رای بسیار بالای اعتماد داده و دیدگانشان را بر روی ضعفها و ناتوانی ها و سوابق منفی آنها ببندند. تحمل چنین شرایط حتی برای نمایندگان دستچین شده ای که با تأئید چند باره شورای نگهبان به مجلس راه یافته و بسیاری از آنها نظامی و ارگانی هستند و بزعم حکومت، فهرست اسامی آنها به رؤیت و تأئید امام زمان هم رسیده نیز ناممکن است.
5- حکومت، سالها قبل، از همراهی اندیشمندان محروم شد و بدلیل اینکه آنها رفتار حکومت را بر نمی تافتند از دایره خودیها حذف شده و رهبر بناچار سراغ نظامیان رفت و از آنها برا ی اداره امور اجرایی کشور استفاده کرد. تنها دلیل استفاده از نظامیان مطیع بودن آنها بود. رفتار حکومت پس از انتخابات سال 76 و روی کار آمدن خاتمی، برای هیچ یک از گروههای اجتماعی قابل درک و پذیرش نبود و حاضر به همکاری با ستاد ضد اصلاحات نبودند، لذا تنها گزینه باقیمانده، نظامیان بودند که پا می چسباندند و تا به آنها آزادباش داده نمی شد خبردار می ایستادند. ولی چرا هیچ کشوری از نظامیان که یک چاقوی دولبه است در امور سیاسی و اداره کشور استفاده نمی کند؟ نظامیان همانند غول چراغ جادو هستند که اگر آزادشان کنی همه آرزوهایت را برآورده می کنند بجز این آرزو که دوباره به درون چراغ جادو برگردند. نظامیان بیش از 80 درصد پست های اجرایی کشور را در دست دارند و ریاست دو قوه از قوای سه گانه کشور در قبضه آنان بوده و قوه سوم یعنی قوه قضائیه را هم به خدمت خود گرفته و آنرا کاملاً بی خاصیت کرده اند. این غول تا کنون همه آرزوهای رهبر را برآورده کرده ولی دیگر حاضر به رها کردن قدرت و بازگشت به پادگانها نیست.
با وجود اینکه حضور نظامیان، حکومت را امنیتی و خشن می کند، در عین حال پاشنه آشیل حکومت نیز هست. نظامیان برای اداره امور فقط یک راه بلد هستند و آن نیز بکارگیری قوه قهریه است. نظامیان با ورود به عرصه های اجرایی به ثروت دست یافته و برای توسعه ثروت خود رقیبان را حذف و حاضر به تقسیم آن با دیگران نیستند. حتی اغلب صنایع بزرگ تولیدی نیز امروزه نظامیزه شده و نظامیان لزومی به رعایت مقررات و ضوابط ندیده و هر مقاومتی را از سر راه برمی دارند. سیستم ورشکسته بانکی کشور، حاصل رفتار نظامی-امنیتی مدیران سپاهی کشور است. بنا به گزارش اخیر کمیسیون مفاسد اقتصادی مجلس، بانکها در حال حاضر 27 هزار میلیارد تومان مطالبه معوقه دارند که نمیتوانند آنرا نقد کنند و این در حالیست که هشت هزار میلیارد تومان وام فقط به 90 نفر تخصیص یافته است، یعنی بازاء هر نفر حدود 900 میلیارد تومان تسهیلات پرداخت شده است. ضمن آنکه در خصوص بازپرداخت این تسهیلات به بانک هیچ اقدامی صورت نگرفته است. نظامیان، همچون موریانه، نظام را از درون می خورند.
6- حکومت آسیب پذیری زیادی را از ناحیه تخریب وجهه بین المللی اش احساس می کند. قبلاً همه جنایات در پشت دیوارهای بلند زندان انجام می شد و با نظارت شدیدی که اعمال می گردید هیچگونه گزارش و مستنداتی از آن منتشر نمی شد و حکومت همه ادعاهای مخالفین مبنی بر شکنجه و رفتارهای غیرقانونی را رد می کرد. حتی هنگامی که بر اثر فشار بسیار زیاد شکنجه شده هایی که از بند رها و به خارج از کشور راه یافته بودند، کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل در سال 1370 اقدام به اعزام آقای گالیندوپل بعنوان نماینده خود برای تحقیق در مورد نقض حقوق بشر به ایران نمود این موضوع چنان اهمیتی برای حکومت یافت که مجبور شد وضعیت ظاهری زندانها را بکلی دگرگون نموده و زندانیان را با تهدید و تطمیع وادار به سکوت نموده و حتی تعدادی از پرسنل خودش را بجای زندانیان جا بزند تا نماینده سازمان ملل از زندانیان بجز تعریف و تمجید و ابراز رضایت چیز دیگری نشنود.
حکومت برای بقای خود و پیشبرد اهدافش، بشدت نیازمند حفظ وجهه خود در مورد رعایت حقوق بشر است، شاید بحث هسته ای نتواند همه کشورها را در یک صف بر علیه این حکومت قرار دهد ولی موضوع نقض حقوق بشر، تمامی کشورها را رودرروی رژیم قرار می دهد. ضمن اینکه کشورهای اروپایی زیر فشار افکار عمومی و سازمانهای مدافع حقوق بشر، ناچار خواهند بود به بسیاری از همکاریهایشان با این حکومت پایان دهند. این همکاریها برای حکومت حیاتی است. هلند و سوئیس تامین کننده عمده بنزین ایران هستند و هم آنها دائماً برای حفظ منافعشان به این شریک تجاری خود تذکر می دهند که مواظب باشد در مورد حقوق بشر چیزی بر علیه اش در نیاورند که آنها تحت فشار افکار عمومی قرار بگیرند.
1- «ولایت فقیه» سست ترین خاکریز حکومت است که بجز در میان حقوق بگیران حکومت، آنهم فقط لفظاً و نه قلباً، تأئید کننده دیگری ندارد. حتی خود ولی فقیه هم می داند که ولایت فقیه مقبولیت عقلی ندارد، ولی در بن بستی گرفتار آمده اند که راهی برای حل این معضل ندارند. حکومت با تکیه بر ولایت فقیه، بدست خودش، تناقضی را خلق کرده که هر چه بیشتر خرج آن نماید نارضایتی بیشتری تولید می کند. عاقلان بدلیل عقلی نمی توانند بپذیرند که یک نفر، یک تنه، عقلش بیشتر از همه ملت ایران باشد و مومنین هم نمی توانند هضم کنند که ولی فقیه، منصوب خدا و جانشین امام زمان باشد بدون اینکه برهان و دلیل دینی محکم و قابل قبولی در این زمینه وجود داشته باشد. برای این دسته سئوال است، چگونه اختیاراتی که ولایت مطلقه فقیه دارد حتی پیامبر و جانشینانش هم نداشته اند.
2- دستگیری ها و دادگاههای فرمایشی و اعترافات اجباری، علاوه بر اینکه چهره حکومت را در دنیا سیاه نموده، خاصیتی بجز سردرگمی حکومت نداشته است. تلاش حکومت برای القای این فرضیه است که محاکمه شوندگان، سران اغتشاشات هستند که تحت هدایت کشورهای خارجی در صدد کودتای مخملی در کشور بوده اند و در اثر رفتار انسانی بازجویان در زندان، پی به اشتباه خود برده و ابراز ندامت می نمایند. اگر اینها سران جنبش اعتراضی و هدایت کنندگان آن باشند باید طبیعتاً با دستگیری و اعترافاتشان، پیروان فریب خورده اشان سرخورده شده و دست از مبارزه بردارند، در حالیکه این اقدامات کمترین اثری در فعالیت جنبش سبز نداشته است.
3- اساس حکومت بر تنفر است، تنفر از آمریکا، تنفر از غرب، تنفر از تمدن، تنفر از مسیحیت و یهودیت و اهل سنت، تنفر از روشنفکران و آزاد اندیشان، تنفر از زنانی که مایل به پذیرش حجاب اجباری نیستند، تنفر از شیعیانی که به ولایت فقیه اعتقاد ندارند، تنفر از کارگرانی که برای مطالبه حقوق عقب مانده اشان اعراض می کنند، تنفر از هر کسی که به هر دلیلی با روشها و رفتارهای نظام موافق نباشد و تنفر از فهرست بی پایانی که تمامی ندارد. این حرکت بر اساس محور تنفر، سبب تعطیلی تفکر در حکومت و عواملش شده است. اوائل انقلاب بیشتر خریدار کتابهای مارکسیستی، بچه مسلمانهای طرفدار انقلاب بودند تا بتوانند با کسب آگاهی، با طرفداران کمونیسم بحث کرده و آنها را محکوم کنند. حتی مناظراتی در تلویزیون بین دو طرف برگزار می شد، ولی امروز چه؟ من خودم بخاطر مطالب این وبلاگ صدها ایمیل از حکومتی ها دریافت کرده ام که یا فقط فحشهای رکیک بوده و یا تهدید به قتل و نابودی، یعنی عقل تعطیل. این انگ زنی ها و نفرت پرستی سبب شده که نیاز به مطالعه و تفکر کاملاً خشکیده و بجای آن تلاش شود همه مشکلات فقط با بکارگیری قمه و پنجه بکس و باطوم و اخیراً هم با بطری نوشابه حل و فصل شود. آیا در همه اردوگاه کودتاگران حتی یک اندیشمند و تئوریسین سراغ دارید؟ بجز حرفهای سبک و توهین و ترویج خشونت و تنفر و تهدید، چیز دیگری هم از ایشان می توان شنید؟
4- حکومت دستپاچه شده است. بشدت به این نتیجه رسیده اند که الگوی طالبانی، تنها راه نجات حکومت است. سران جمهوری اسلامی بسرعت در صدد جایگزینی حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی هستند. جاری کردن شریعت اسلامی، گشت ارشاد و تحمیل حجاب اجباری، شلاق زنی و اعدام و سنگسار و قطع دست و پا و اجرای حدود باصطلاح اسلامی، تنها راه کنترل جامعه بنظر می رسد. تحصیل دو و نیم میلیون نفر در رشته های علوم اسلامی نیز که موجب بی اعتقادی می شود، امری مزاحم بنطر می رسد که باید چاره شود. حتی دیگر رشته های تحصیلی و بطور اعم دانشگاهها، آرام آرام غیرقابل تحمل شده و به حوزه های علمیه تبدیل می شوند تا جلوی رشد روشنفکری گرفته شود. این عجله سبب می گردد که حکومت هر چه بیشتر بسمت نهادهای انتصابی پیش رفته و با تغییر قانون اساسی، خلافت اسلامی را رسمی نموده و بدون نیاز به مجلس و نهادهای قانون گزاری و نظارتی، خلیفه یا همان امیرالمومنین، متولی مستقیم همه امور شود. همانگونه که ملاعمر هم به خود لقب امیرالمومنین داد. این حرکت بی صبرانه حکومت، سبب ریزش بیشتر نیروهایش و پیوستن آنان به ناراضیان خواهد شد. همانگونه که شاهد هستیم نمایندگان اصولگرایی که صاحب اندکی اندیشه بوده اند و اوایل، جان نثارانه از حکومت دفاع می کردند، امروز تبدیل به منتقدان جدی حکومت شده و در صف خائنین قرار گرفته اند. این روند در حال تشدید است. نمایندگان مجلس تحت فشار شدید دفتر رهبری هستند تا با تبعیت کورکورانه از منویات رهبر، برای جبران حوادث پس از انتخابات و زدن مشت محکم بر دهان دشمنان، چشم بسته به وزیران معرفی شده رای بسیار بالای اعتماد داده و دیدگانشان را بر روی ضعفها و ناتوانی ها و سوابق منفی آنها ببندند. تحمل چنین شرایط حتی برای نمایندگان دستچین شده ای که با تأئید چند باره شورای نگهبان به مجلس راه یافته و بسیاری از آنها نظامی و ارگانی هستند و بزعم حکومت، فهرست اسامی آنها به رؤیت و تأئید امام زمان هم رسیده نیز ناممکن است.
5- حکومت، سالها قبل، از همراهی اندیشمندان محروم شد و بدلیل اینکه آنها رفتار حکومت را بر نمی تافتند از دایره خودیها حذف شده و رهبر بناچار سراغ نظامیان رفت و از آنها برا ی اداره امور اجرایی کشور استفاده کرد. تنها دلیل استفاده از نظامیان مطیع بودن آنها بود. رفتار حکومت پس از انتخابات سال 76 و روی کار آمدن خاتمی، برای هیچ یک از گروههای اجتماعی قابل درک و پذیرش نبود و حاضر به همکاری با ستاد ضد اصلاحات نبودند، لذا تنها گزینه باقیمانده، نظامیان بودند که پا می چسباندند و تا به آنها آزادباش داده نمی شد خبردار می ایستادند. ولی چرا هیچ کشوری از نظامیان که یک چاقوی دولبه است در امور سیاسی و اداره کشور استفاده نمی کند؟ نظامیان همانند غول چراغ جادو هستند که اگر آزادشان کنی همه آرزوهایت را برآورده می کنند بجز این آرزو که دوباره به درون چراغ جادو برگردند. نظامیان بیش از 80 درصد پست های اجرایی کشور را در دست دارند و ریاست دو قوه از قوای سه گانه کشور در قبضه آنان بوده و قوه سوم یعنی قوه قضائیه را هم به خدمت خود گرفته و آنرا کاملاً بی خاصیت کرده اند. این غول تا کنون همه آرزوهای رهبر را برآورده کرده ولی دیگر حاضر به رها کردن قدرت و بازگشت به پادگانها نیست.
با وجود اینکه حضور نظامیان، حکومت را امنیتی و خشن می کند، در عین حال پاشنه آشیل حکومت نیز هست. نظامیان برای اداره امور فقط یک راه بلد هستند و آن نیز بکارگیری قوه قهریه است. نظامیان با ورود به عرصه های اجرایی به ثروت دست یافته و برای توسعه ثروت خود رقیبان را حذف و حاضر به تقسیم آن با دیگران نیستند. حتی اغلب صنایع بزرگ تولیدی نیز امروزه نظامیزه شده و نظامیان لزومی به رعایت مقررات و ضوابط ندیده و هر مقاومتی را از سر راه برمی دارند. سیستم ورشکسته بانکی کشور، حاصل رفتار نظامی-امنیتی مدیران سپاهی کشور است. بنا به گزارش اخیر کمیسیون مفاسد اقتصادی مجلس، بانکها در حال حاضر 27 هزار میلیارد تومان مطالبه معوقه دارند که نمیتوانند آنرا نقد کنند و این در حالیست که هشت هزار میلیارد تومان وام فقط به 90 نفر تخصیص یافته است، یعنی بازاء هر نفر حدود 900 میلیارد تومان تسهیلات پرداخت شده است. ضمن آنکه در خصوص بازپرداخت این تسهیلات به بانک هیچ اقدامی صورت نگرفته است. نظامیان، همچون موریانه، نظام را از درون می خورند.
6- حکومت آسیب پذیری زیادی را از ناحیه تخریب وجهه بین المللی اش احساس می کند. قبلاً همه جنایات در پشت دیوارهای بلند زندان انجام می شد و با نظارت شدیدی که اعمال می گردید هیچگونه گزارش و مستنداتی از آن منتشر نمی شد و حکومت همه ادعاهای مخالفین مبنی بر شکنجه و رفتارهای غیرقانونی را رد می کرد. حتی هنگامی که بر اثر فشار بسیار زیاد شکنجه شده هایی که از بند رها و به خارج از کشور راه یافته بودند، کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل در سال 1370 اقدام به اعزام آقای گالیندوپل بعنوان نماینده خود برای تحقیق در مورد نقض حقوق بشر به ایران نمود این موضوع چنان اهمیتی برای حکومت یافت که مجبور شد وضعیت ظاهری زندانها را بکلی دگرگون نموده و زندانیان را با تهدید و تطمیع وادار به سکوت نموده و حتی تعدادی از پرسنل خودش را بجای زندانیان جا بزند تا نماینده سازمان ملل از زندانیان بجز تعریف و تمجید و ابراز رضایت چیز دیگری نشنود.
حکومت برای بقای خود و پیشبرد اهدافش، بشدت نیازمند حفظ وجهه خود در مورد رعایت حقوق بشر است، شاید بحث هسته ای نتواند همه کشورها را در یک صف بر علیه این حکومت قرار دهد ولی موضوع نقض حقوق بشر، تمامی کشورها را رودرروی رژیم قرار می دهد. ضمن اینکه کشورهای اروپایی زیر فشار افکار عمومی و سازمانهای مدافع حقوق بشر، ناچار خواهند بود به بسیاری از همکاریهایشان با این حکومت پایان دهند. این همکاریها برای حکومت حیاتی است. هلند و سوئیس تامین کننده عمده بنزین ایران هستند و هم آنها دائماً برای حفظ منافعشان به این شریک تجاری خود تذکر می دهند که مواظب باشد در مورد حقوق بشر چیزی بر علیه اش در نیاورند که آنها تحت فشار افکار عمومی قرار بگیرند.
برای اولین بار در عمر جمهوری اسلامی، جنایات از پس دیوارهای غیر قابل نفوذ زندانها به کف خیابانها آمد و میلیاردها انسان در سراسر دنیا با چشمان از حدقه درآمده و با بغض در گلو، صحنه های جنایتی را دیدند که باور کردنی نبود. فشار افکار عمومی جهان چنان بالا گرفت که دادگاه بین المللی رسیدگی به جنایت ضد بشریت لاهه، پرونده ای به همین اتهام برای حکومت گشوده است. این دادگاه قبلاً سران صرب یوگسلاوی را بجرم جنایت علیه بشریت به دادگاه کشانیده و محاکمه و زندانی نموده است.
7- بر آحاد ملت ایران ثابت شده که این حکومت ضد زن است. دلیل آن برای حکومت خیلی روشن است، با بیرون کردن زنان از صحنه، نیمی از جمعیت مخالف، زمین گیر خواهد شد، ترفند بدی نیست، بنام اسلام و بکام آقایان. حربه نیز کاملاً روشن است، حجاب اجباری. تنها اشاره قرآن به حجاب فقط در آيه 59 سوره احزاب می باشد که آنهم عمدتاً در خصوص زنان پيامبر بوده و در همان آیه نیز حجاب را بصورت اجباری مطرح نکرده و گفته «بهتر» است و نگفته« باید»، ضمن اینکه در این آیه صحبت از پوشیدن «جلباب» است و نه «چادر». جلباب کلمه ای است عربی که هر معنی بدهد معنی چادر نمی دهد، کافیست در اینترنت این کلمه عربی را وارد نمائید تا نتیجه را مشاهده نمائید. تفسیر غلط و دلبخواه آیات قرآن، فقط منحصر به این آیه نبوده و هر کجا مصلحت باشد این تفسیر به رای صورت می پذیرد. به هر حال حتی همین تفسیر وارونه نیز مورد باور خود حکومت نیست و تصاویر زیادی از حوادث اخیر که زنان چادری هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند موجود و قابل مشاهده است. ضدیت حکومت با زنان فقط در موضوع حجاب اجباری نبوده و بسیاری موارد دیگر وجود دارد که زنان مورد تبعیض و محرومیت در حقوق خود هستند. این حکومت نفرت خود از زنان را در قالب ضرب و شتم شدید زنان در حوادث اخیر نشان داد، در حدی که دنیا را واقعاً متعجب نمود. مواردی نظیر ترانه موسوی و سعیده پورآقایی نیز بخوبی نشانگر نحوه تفکر حکومت نسبت به زنان است.
حتی زنان چادری نیز بخش هایی از قوانین بظاهر اسلامی، در مورد تعدد زوجات و صیغه و سهم ارث و ارزش شهادت دادن و محرومیت از امامت جماعت و مرجعیت، را قبول ندارند و آنرا مخالف عدالت اسلامی و برابری حقوق زن و مرد می دانند.
8- تأکید حکومت بر استفاده ابزاری از دین، سبب گردیده که مجبور به نوعی تفسیر خرافی از دین شوند که متناسب با ساختار حکومت باشد. دین واقعی هر اثری که داشته باشد مسلماً دین خرافی فاقد آن اثر است. شاید 25 سال پیش افرادی پیدا می شدند که بدلیل نوعی باور خالصانه و پاک از دین، حاضر شدند روی میدان مین بروند، ولی طرفداران فعلی نظام دچار نوعی دین خرافی هستند که اگر احیاناً کشور مورد حمله نظامی قرار گیرد جزو اولین نفراتی خواهند بود که پرچم سفید بالا خواهند برد. دینی که در مداحی و نوحه خوانی و چاه جمکران خلاصه شود، دینی که به هزاران دروغ و خرافه آلوده شود، دیگر دین نیست، بنگاهی برای فریب و کسب روزی است. در این نوع دین، همه چیز در خدمت ریا درآمده و افراد حتی تکالیف دینی را برای جلب توجه و شهرت انجام می دهند. همین دین وارونه است که کوچکترین شرمندگی اخلاقی برای بازجویان به جهت تجاوز به زندانیان باقی نمی گزارد.
دین کاملاً در خدمت حکومت قرار گرفته و جز نامی از اسلام چیز دیگری از آن باقی نمانده است. دین وادار شده تا رفتار حکومت را تفسیر کند و از همین روی دائماً کشفیات جدیدی در اسلام حکومتی اتفاق می افتد. کشف می شود که حکومت اسلامی مشروعیتش را از مردم نمی گیرد و رای مردم چنانچه بر خلاف نظر حاکم اسلامی باشد فاقد ارزش است. مشروعیت حکومت الهی بوده و لذا تمام عملکرد حکومت مورد تائید خدا است.
7- بر آحاد ملت ایران ثابت شده که این حکومت ضد زن است. دلیل آن برای حکومت خیلی روشن است، با بیرون کردن زنان از صحنه، نیمی از جمعیت مخالف، زمین گیر خواهد شد، ترفند بدی نیست، بنام اسلام و بکام آقایان. حربه نیز کاملاً روشن است، حجاب اجباری. تنها اشاره قرآن به حجاب فقط در آيه 59 سوره احزاب می باشد که آنهم عمدتاً در خصوص زنان پيامبر بوده و در همان آیه نیز حجاب را بصورت اجباری مطرح نکرده و گفته «بهتر» است و نگفته« باید»، ضمن اینکه در این آیه صحبت از پوشیدن «جلباب» است و نه «چادر». جلباب کلمه ای است عربی که هر معنی بدهد معنی چادر نمی دهد، کافیست در اینترنت این کلمه عربی را وارد نمائید تا نتیجه را مشاهده نمائید. تفسیر غلط و دلبخواه آیات قرآن، فقط منحصر به این آیه نبوده و هر کجا مصلحت باشد این تفسیر به رای صورت می پذیرد. به هر حال حتی همین تفسیر وارونه نیز مورد باور خود حکومت نیست و تصاویر زیادی از حوادث اخیر که زنان چادری هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند موجود و قابل مشاهده است. ضدیت حکومت با زنان فقط در موضوع حجاب اجباری نبوده و بسیاری موارد دیگر وجود دارد که زنان مورد تبعیض و محرومیت در حقوق خود هستند. این حکومت نفرت خود از زنان را در قالب ضرب و شتم شدید زنان در حوادث اخیر نشان داد، در حدی که دنیا را واقعاً متعجب نمود. مواردی نظیر ترانه موسوی و سعیده پورآقایی نیز بخوبی نشانگر نحوه تفکر حکومت نسبت به زنان است.
حتی زنان چادری نیز بخش هایی از قوانین بظاهر اسلامی، در مورد تعدد زوجات و صیغه و سهم ارث و ارزش شهادت دادن و محرومیت از امامت جماعت و مرجعیت، را قبول ندارند و آنرا مخالف عدالت اسلامی و برابری حقوق زن و مرد می دانند.
8- تأکید حکومت بر استفاده ابزاری از دین، سبب گردیده که مجبور به نوعی تفسیر خرافی از دین شوند که متناسب با ساختار حکومت باشد. دین واقعی هر اثری که داشته باشد مسلماً دین خرافی فاقد آن اثر است. شاید 25 سال پیش افرادی پیدا می شدند که بدلیل نوعی باور خالصانه و پاک از دین، حاضر شدند روی میدان مین بروند، ولی طرفداران فعلی نظام دچار نوعی دین خرافی هستند که اگر احیاناً کشور مورد حمله نظامی قرار گیرد جزو اولین نفراتی خواهند بود که پرچم سفید بالا خواهند برد. دینی که در مداحی و نوحه خوانی و چاه جمکران خلاصه شود، دینی که به هزاران دروغ و خرافه آلوده شود، دیگر دین نیست، بنگاهی برای فریب و کسب روزی است. در این نوع دین، همه چیز در خدمت ریا درآمده و افراد حتی تکالیف دینی را برای جلب توجه و شهرت انجام می دهند. همین دین وارونه است که کوچکترین شرمندگی اخلاقی برای بازجویان به جهت تجاوز به زندانیان باقی نمی گزارد.
دین کاملاً در خدمت حکومت قرار گرفته و جز نامی از اسلام چیز دیگری از آن باقی نمانده است. دین وادار شده تا رفتار حکومت را تفسیر کند و از همین روی دائماً کشفیات جدیدی در اسلام حکومتی اتفاق می افتد. کشف می شود که حکومت اسلامی مشروعیتش را از مردم نمی گیرد و رای مردم چنانچه بر خلاف نظر حاکم اسلامی باشد فاقد ارزش است. مشروعیت حکومت الهی بوده و لذا تمام عملکرد حکومت مورد تائید خدا است.
دین خرافی و ساختگی این نقطه ضعف بزرگ را دارد که بسیار شکننده است.
9- حکومت با بکارگیری نظامیان در خارج از پادگانها بتدریج دچار هیستری نظامی گری شد. نظامیان دوست دارند بهترین و قویترین سلاح های دنیا را داشته باشند، ضمن اینکه خرید سلاح همیشه محرمانه و از محل بودجه محرمانه و خارج از نظارت مجلس و ارگانهای نظارتی است و بهمین دلیل پورسانت خیلی چربی برای معامله کنندگان دارد. هر چه سلاح گنده تر کمیسیونش چربتر. از همه گنده تر هم که اتم است.
تمام سلاحهای سپاه بلا استثناء روسی و یا چینی است. البته سهم تاواریشهای روس بیش از 90 درصد است. روسیه هم که سلاح پیشرفته بدون کسب امتیازات سیاسی نمی فروشد. ارتباطات گسترده سپاه با روسیه از یک سو، و حضور همه جانبه سپاه در ارکان حکومت از سوی دیگر، سبب گردید که بنحوی کل حکومت تحت تأثیر این ارتباطات قرار گیرد. مهمترین پروژه در دست سپاه که متکی به حمایت روسیه است طرح غنی سازی اورانیم است. بدلیل فشار بسیار زیادی که کشورهای دنیا برای تعطیلی این پروژه بر حکومت وارد می کنند، حکومت گاهاً در این اندیشه فرو رفت که شاید ناچار شود دست از این موضوع بکشد، تا اینکه سران سپاه با همفکری روسها یک طرح نجات پیدا کردند، طرح نجات این بود که بطور پنهانی، با کمک روسیه، یک آزمایش اتمی در کویر انجام گردیده و حکومت اعلام نماید که بدلیل تهدیدات نظامی خارجی ناچار شده تا سلاح اتمی تولید نماید و دنیا را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهد. کره شمالی الگوی خوبی برای حکومت در این مورد بود که تا قبل از تست اتمی دائماً مورد تهدید بود و بعد از تست دائماً دارد دیگران را تهدید می کند و دنیا هم مجبور است با احتیاط با آنها صحبت کند.
جرقه ابتدائی در سفر سال 86 پوتین به تهران و دیدار خصوصی و طولانی وی با رهبر زده شد و روسهای مکار احساس کردند که زمینه معامله پرسودی وجود دارد که چه شخصی و چه دولتی به منفعت قابل توجهی خواهند رسید. البته معامله به روش روسی است، اول پرداخت پول و بعداً تحویل کالا. روسها حتی در شرایط سیاسی کشور نیز دخالت و بر حفظ ترکیب سیاسی موجود و جلوگیری از ورود غریبه ها به صحنه که امکان لو رفتن نقش روسها را سبب می شد تاکید نمودند. اگر روسیه در این ماجرا لو برود عواقب سنگینی حتی در حد حمله نظامی به خاکش را باید پیش بینی کند.
روشن است که در چنین اوضاعی میرحسین یک غریبه بسیار خطرناک برای روسها و برای حکومت است.
وابستگی شدید حکومت به روسیه اکنون بیش از پیش برای دنیا آشکار و سبب نگرانی و تردید فراوان روسها و خلف وعده آنها گردیده است.
9- حکومت با بکارگیری نظامیان در خارج از پادگانها بتدریج دچار هیستری نظامی گری شد. نظامیان دوست دارند بهترین و قویترین سلاح های دنیا را داشته باشند، ضمن اینکه خرید سلاح همیشه محرمانه و از محل بودجه محرمانه و خارج از نظارت مجلس و ارگانهای نظارتی است و بهمین دلیل پورسانت خیلی چربی برای معامله کنندگان دارد. هر چه سلاح گنده تر کمیسیونش چربتر. از همه گنده تر هم که اتم است.
تمام سلاحهای سپاه بلا استثناء روسی و یا چینی است. البته سهم تاواریشهای روس بیش از 90 درصد است. روسیه هم که سلاح پیشرفته بدون کسب امتیازات سیاسی نمی فروشد. ارتباطات گسترده سپاه با روسیه از یک سو، و حضور همه جانبه سپاه در ارکان حکومت از سوی دیگر، سبب گردید که بنحوی کل حکومت تحت تأثیر این ارتباطات قرار گیرد. مهمترین پروژه در دست سپاه که متکی به حمایت روسیه است طرح غنی سازی اورانیم است. بدلیل فشار بسیار زیادی که کشورهای دنیا برای تعطیلی این پروژه بر حکومت وارد می کنند، حکومت گاهاً در این اندیشه فرو رفت که شاید ناچار شود دست از این موضوع بکشد، تا اینکه سران سپاه با همفکری روسها یک طرح نجات پیدا کردند، طرح نجات این بود که بطور پنهانی، با کمک روسیه، یک آزمایش اتمی در کویر انجام گردیده و حکومت اعلام نماید که بدلیل تهدیدات نظامی خارجی ناچار شده تا سلاح اتمی تولید نماید و دنیا را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهد. کره شمالی الگوی خوبی برای حکومت در این مورد بود که تا قبل از تست اتمی دائماً مورد تهدید بود و بعد از تست دائماً دارد دیگران را تهدید می کند و دنیا هم مجبور است با احتیاط با آنها صحبت کند.
جرقه ابتدائی در سفر سال 86 پوتین به تهران و دیدار خصوصی و طولانی وی با رهبر زده شد و روسهای مکار احساس کردند که زمینه معامله پرسودی وجود دارد که چه شخصی و چه دولتی به منفعت قابل توجهی خواهند رسید. البته معامله به روش روسی است، اول پرداخت پول و بعداً تحویل کالا. روسها حتی در شرایط سیاسی کشور نیز دخالت و بر حفظ ترکیب سیاسی موجود و جلوگیری از ورود غریبه ها به صحنه که امکان لو رفتن نقش روسها را سبب می شد تاکید نمودند. اگر روسیه در این ماجرا لو برود عواقب سنگینی حتی در حد حمله نظامی به خاکش را باید پیش بینی کند.
روشن است که در چنین اوضاعی میرحسین یک غریبه بسیار خطرناک برای روسها و برای حکومت است.
وابستگی شدید حکومت به روسیه اکنون بیش از پیش برای دنیا آشکار و سبب نگرانی و تردید فراوان روسها و خلف وعده آنها گردیده است.
حکومتی که متکی به اجانب باشد از ملت خود فاصله می گیرد و همچنین از ارزشهایی که مدعی آن است.
10- حکومت بطور دردناکی احساس نامشروع بودن می کند. در حدی که رهبر بعد از جنایت نامیدن حمله به کوی دانشگاه و شکنجه و تجاوز در کهریزک، آنها را در قیاس با آبرویی که از نطام نزد ملتهای دنیا رفته ناچیز می داند. همه ارکان نظام چنین احساسی دارند و کمتر کسی پیدا می شود که تمام قد و با همه وجود از عملکرد نظام دفاع کند. نه تنها رهبر، بلکه رئیس جمهور انتصابی و رئیس مجلس و فرمانده سپاه و بسیاری دیگر نیز به جمع منتقدین نظام پیوسته و چنان بازار تکذیب و محکومیت داغ شده که همه خود را از اتفاقاتی که قبلاً بجا و برحق ولی اخیراً جنایت دانسته می شود تبرئه نموده و آنرا بر گردن عوامل دشمن می اندازند. حتی هاشمی رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نیز در نماز جمعه مخدوش بودن انتخابات را اعلام و خواستار آزادی زندانیان سیاسی شد و در عین حال قول پیامبر به علی را نقل کرد که بدون رضایت مردم بر آنها حکومت نکن و همه می دانستند که روی صحبت با چه کسی است.
10- حکومت بطور دردناکی احساس نامشروع بودن می کند. در حدی که رهبر بعد از جنایت نامیدن حمله به کوی دانشگاه و شکنجه و تجاوز در کهریزک، آنها را در قیاس با آبرویی که از نطام نزد ملتهای دنیا رفته ناچیز می داند. همه ارکان نظام چنین احساسی دارند و کمتر کسی پیدا می شود که تمام قد و با همه وجود از عملکرد نظام دفاع کند. نه تنها رهبر، بلکه رئیس جمهور انتصابی و رئیس مجلس و فرمانده سپاه و بسیاری دیگر نیز به جمع منتقدین نظام پیوسته و چنان بازار تکذیب و محکومیت داغ شده که همه خود را از اتفاقاتی که قبلاً بجا و برحق ولی اخیراً جنایت دانسته می شود تبرئه نموده و آنرا بر گردن عوامل دشمن می اندازند. حتی هاشمی رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نیز در نماز جمعه مخدوش بودن انتخابات را اعلام و خواستار آزادی زندانیان سیاسی شد و در عین حال قول پیامبر به علی را نقل کرد که بدون رضایت مردم بر آنها حکومت نکن و همه می دانستند که روی صحبت با چه کسی است.
مجلس تنفیذ عیناً شبیه مجلس ترحیم شد و برای اولین بار افراد سرشناس و مهمی که حضورشان در این مراسم الزامی بود حاضر به شرکت در آن نشدند و رهبر ناچار شد همانجا کارنامه مردودی آنها را صادر نماید. مجلس تحلیف نیز تبدیل به صحنه ضرب و شتم معترضین شد.
تمام تلاشهای نظام برای اینکه مشروعیت از دست رفته را بنحوی بازگرداند تا کنون ناکام مانده و هر حرکتی که در این راستا بعمل آمده نتیجه عکس داشته است.
جمع بندی
وضعیت اردوگاه جنبش سبز بسیار عالی و امیدبخش است، ولی در مقابل، آنچه در ستاد کودتاچیان دیده می شود فقط بر ناامیدی و ترس و سردرگمی آنها حکایت دارد.شش ماهه دوم سال نقش تعیین کننده ای در سرنوشت جنبش سبز خواهد داشت. مردم به آنچه از خود در برابر حکومت نشان دادند افتخار می کنند و موج آگاهی بخشی سبزها دائماً در بین اقشار جامعه در حال رشد و پیشرفت است. موج سبز در حال ریشه دوانیدن در اعماق جامعه است.
وضعیت اردوگاه جنبش سبز بسیار عالی و امیدبخش است، ولی در مقابل، آنچه در ستاد کودتاچیان دیده می شود فقط بر ناامیدی و ترس و سردرگمی آنها حکایت دارد.شش ماهه دوم سال نقش تعیین کننده ای در سرنوشت جنبش سبز خواهد داشت. مردم به آنچه از خود در برابر حکومت نشان دادند افتخار می کنند و موج آگاهی بخشی سبزها دائماً در بین اقشار جامعه در حال رشد و پیشرفت است. موج سبز در حال ریشه دوانیدن در اعماق جامعه است.
ما پیروزیم. V
http://sohrabestann.blogspot.com/2009/09/blog-post_02.html
http://sohrabestann.blogspot.com/2009/09/blog-post_02.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر