۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

تحلیل مهم 13 آبان: مبارزه با استکبار خارجی یا تحیکم اســـتبداد داخـلی؟ ( از لینک مربوطه دانلود و برای دیگر عزیزان ارسال نمائید )























نبش سبز و سیاست خارجی دوگانه جمهوری اسلامی

کاری از گروه تحلیلگران انقلاب سبز

لینک دانلود 13 آبان: مبارزه با استکبار خارجی یا تحیکم اســـتبداد داخـلی؟

سیزدهم آبان ماه، سالگرد رخدادی تاریخی است که در تاریخ دیپلماسی جهان مشابهی برای آن یافت نمیشود. اشغال سفارت آمریکا در این روز و گروگانگیری کارمندان و دیپلماتهای آمریکایی، به نقطه عطفی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شد و تاثیری مخرب بر زندگی سیاسی و اجتماعی مردم ایران بر جای نهاد. اکنون و در کشاکش مبارزه مدنی جنبش سبز با دولت کودتا، سالگرد 13 آبان میتواند به فرصتی تاریخی برای گشودن جبهه ای جدید در مبارزه مدنی جنبش سبز با جناح حاکم تبدیل شود و روند رو به رشد جنبش سبز را تسریع کند. این امر، زمینه ها و ملزوماتی دارد که در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت.

برای درک ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی و نقش تاریخی اشغال سفارت آمریکا، لازم است ابتدا چارچوب سیاست خارجی جمهوری اسلامی و ابعاد منحصر به فرد آن، به طور مختصر بررسی شود. چراکه بعد از واقعه گروگانگیری و شکل گیری جدال لفظی بین ایران و آمریکا، نوعی دوگانگی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی شکل گرفت که به ابزار سرکوب ایدئولوژیک مخالفان داخلی و ماجراجویی منطقه ای تبدیل شد. در واقع جمهوری اسلامی، از یک طرف یک دولت کلاسیک است که در سازمانها و کنواسیونهای بین المللی عضویت دارد و مانند یک دولت ملی با دولتهای دیگر ارتباط دیپلماتیک برقرار میکند. اما از طرف دیگر، با گروه ها و سازمانهای غیر رسمی و زیر زمینی که از طرف جامعه بین المللی، تروریست شناخته میشوند هم، ارتباط و داد و ستد دارد. آقای مسعود بهنود، ماهیت دوگانه و غیر شفاف سیاست خارجی جمهوری اسلامی را با بیانی متفاوت و در عین حال جذاب شرح میدهد:

«نظام جمهوری اسلامی در سی سال گذشته همواره کشور را در لبه خطر نگاه داشته و با این تاکتیک، خود را از اطاعت قانون معاف کرده، البته همزمان مردم را به علت زیر پا گذاشتن قانون محاکمه و حتی اعدام می کند. در چشمان مردمی که می پرسند پس شعارهای انقلاب چه شد، مدام از زبان مدیر روزنامه کیهان شعار می دهد که مگر نمی بینید چقدر شرایط حساس است و مگر نمی بینید آمریکا در کمین است و دشمن حرامی بیدار؟ حالا چه موقع قانونمداری است؟ اما در برابر اعتراض های بین المللی استدلالی دیگر دارد. آن جا که می رسد، استدلال می کند که دولت و قوه قضاییه همه جا بر اساس قانون عمل کرده اند. با این وضعیت حکومت، دو زبان برای خود انتخاب کرده: زبانی که برای دامن زدن به غرور ملی برگزیده و زبانی که در آن با جهان گفتگو می کند ... مثال روابط با آمریکا خوب و روشنگرست. در سال های گذشته، هم به دوران هاشمی رفسنجانی و هم در دوران اصلاحات، کاملا مشهود بود که دولتی ها ]قوه مجریه[ با توجه به اطلاعاتی که داشتند مدام در جهت پایان دادن به خصومت با آمریکا و جهان غرب بودند، اما جناح راست با اطمینان از حمایت رهبر ایستاده بود که خط قرمزست و عبور نتوان کرد و گاه گفتند که مرگ بر آمریکا فرموده پیامبر است. اما چندان که کار به دولت مطلوبشان رسید، آشکار گردید که مخالفت جناح راست [با حمایت رهبری] با شفافیت بود و در حقیقت می گفتند همچنان ژست های ضد آمریکائی بگیرید و مردم را در مجامع تحریک کنید اما در نهان هر چه آمریکائی ها می خواهند آوانس بدهید که هواپیما بگیرید و تحریم ها را لغو کنید. این دو زبانی شده است منتهای درایت به روایت دیپلوماسی جمهوری اسلامی. انصاف این است که این سیاست در سال های اول جواب داد چون که دنیا رمزش را نمی دانست و معنایش را پیدا نمی کرد اما اینک به خوبی درک کرده که چقدر فریفتن مردم برای دولت احمدی نژاد و حامیانش مهم است و چون این را دریافته، پس امتیاز بیشتری می خواهد تا بهانه فریب مردم به دولت احمدی نژاد بدهد».

این دوگانگی و دوزبانی هم در ایدئولوژی جمهوری اسلامی ریشه دارد و هم در ساختار آن:
ایدئولوژی جمهوری اسلامی تنها با غیریت سازی، تمایزگذاری و نفی میتواند به حیات خود ادامه دهد؛ حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی، حکومتی است که نه شرقی و سوسیالیستی است و نه غربی یا کاپیتالیستی. این حکومت فقط از طریق نقیضه سازی و نفی (دشمن شناسی) تعریف میشود و هرگز به صورت روشن بیان نمیشود که جمهوری اسلامی چه دکترین اقتصادی یا سیاسی جدیدی به دنیا عرضه میکند. به عبارت دیگر، محور ایدئولوژی حاکم این است که غرب و آمریکا با اسلام خصومت دارند و اهمیت اشغال سفارت آمریکا و قطع روابط دو کشور در همین نکته است، چرا که با این روش، هر حرکتی که از سوی آمریکا برای حفظ منافع خود یا دفع تهدیدات امنیتی جمهوری اسلامی صورت گیرد، به عنوان توطئه ای بر ضد اسلام، پیامبر و ائمه اطهار تلقی میشود و موضع نظام را در برابر منتقدان داخلی و رقبای خارجی آن تقویت میکند و به ایدئولوژی آن مشروعیت میدهد.

علاوه بر این، در سیاست داخلی، همه چیز از مانتو و موی زنان گرفته تا فتوای یک مرجع تقلید مستقل در قم و از مسابقات ورزشی گرفته تا علوم انسانی، اگر مزدور حاکمیت نباشد، به نام "آمریکایی" و "دشمن" برچسب میخورد و همین کافیست که ضد اسلام شناخته شود و حذف آن مشروع تلقی شود. در حقیقت برکت و ثمره اشغال سفارت آمریکا و قطع رابطه با آن کشور، این بوده است که حاکمیت به این طریق هم توانسته است مخالفان داخلی را سرکوب کند و هم از شفاف سازی روابط خارجی خود طفره رود. بنابراین، به لحاظ تئوریک، سیاست خارجی جمهوری اسلامی و به خصوص دولت کودتا ترکیبی است از بحران سازی در خارج و تصفیه و حذف رقبا در داخل. و اهمیت خصومت لفظی با آمریکا و تداوم بحران با جامعه جهانی در همین کارکرد دوگانه نهفته است و ادعاهای ایدئولوژیک در خصوص ظلم ستیزی و مبارزه با امپریالیسم و گنده گویی های مشابه، شمشیری دو لبه است که هم سیاست خارجی نظام را به پیش میبرد و هم ابزار سرکوب ایدئولوژیک مخالفان داخلی را فراهم میکند.

در دهه اول انقلاب، جمهوری اسلامی، آمریکا ستیزی و شعار مرگ بر آمریکا، بیشتر ناشی از دلایل ایدئولوژیک و حاکمیت گفتمان انقلابی در عرصه سیاست بود. اما پس از روی کار آمدن رهبری جدید، وجود دوگانگی در ساختار حقوقی جمهوری اسلامی باعث شد آمریکا ستیزی در پوستین ایدئولوژیک تداوم یابد. این در حالی بود که ماهیت خصومت با آمریکا در این دوران به آمریکا ستیزی دهه اول به کلی متفاوت بود. پس از پایان جنگ با عراق و فروپاشی نظام دوقطبی، روشن شدن وضعیت رابطه ایران و غرب و شفاف سازی سیاست خارجی، چالشی بود که حاکمیت، دیر یا زود باید با آن مواجه میشد و مسیر و چارچوب روابط خود را با جهان خارج مشخص میکرد. به همین دلیل سیاست درهای باز و خروج از انزوای بین المللی، در دوران پس از جنگ، در دستور کار دولت قرار گرفت. در آن شرایط، تاکید رهبر نظام بر تعابیری مانند "دشمن" و "تهاجم فرهنگی" بیش از آن که ریشه هایی ایدئولوژیک داشته باشد، ناشی از یکدست نبودن قدرت در راس حاکمیت و جایگاه متزلزل رهبری در داخل بود (امری که خواه نا خواه موجب عدم شفافیت در رابطه رهبر و رئیس جمهور میشد).

به این ترتیب، تاکید بر دشمن و اصرار بر شعار مرگ بر آمریکا و پافشاری بر تهاجم فرهنگی و امثال آن، سیاستی بود که تا زمان یکدست شدن کامل قدرت، از سوی رهبری با شدت تمام پیگیری شد. هدف این بود که تا زمانی که دولت به طور کامل در اختیار رهبری قرار نگیرد و تمام رقیبان سیاسی حذف نشوند، درهای کشور به روی دنیا باز نشود و ایران در شرایط انزوای بین المللی باقی بماند تا هیچ نیروی سیاسی "غیر خودی" از این فرصت استفاده نکند و ایجاد رابطه در شرایطی صورت گیرد که رهبری به صورت بلامنازع، مسیر یا کانال انحصاری رابطه با غرب و جهان خارج باشد و بتواند دست بالا و جایگاه برتر خود را در عرصه داخلی حفظ و تحکیم کند. به این ترتیب، سیاست خارجی جمهوری اسلامی به علت بحران مشروعیت داخلی و دوگانگی حاکمیت، همواره در حالت دوگانه رسمی (دیپلماتیک) و غیر رسمی (گروه های تروریستی و مشکوک) باقی ماند. اما در دولت نهم، به موازات فرایند حذف رقبای سیاسی و سرکوب نیروهای مستقل (یکدست شدن حاکمیت)، تلاش برای برقراری ایجاد روابط "پشت پرده" با آمریکا در قالب نامه نگاری و مسیرهای غیر دیپلماتیک آغاز شد.

در واقع در دوره تصدی دولت نهم، و با بحران سازی ها و تنش های متعدد جناح حاکم، هزینه های عدم رابطه با ایران، روز به روز برای غرب افزایش می یافت و جناح حاکم پس از حذف رقبای سیاسی میتوانست، بدون نگرانی از ریزش هوادارن، در ایدئولوژی دشمن محور خود تجدید نظر کند و تابوی مذاکره با آمریکا را بشکند. به همین دلیل، ماجراجویی های اتمی در دستور کار قرار گرفت و اگر انتخابات دهم ریاست جمهوری، مطابق میل جناح حاکم به پایان میرسید، زمینه برای تعیین چارچوب رابطه با غرب و برقرار کردن رابطه به شکل دلخواه جناح حاکم میسر میشد. اما ظهور و تحرک غیر منتظره جنبش سبز، تمامی این معادلات را بر هم زد.


ظهور جنبش سبز و بن بست در سیاست خارجی دوگانه

شکل گیری و بالندگی جنبش سبز موجب شد طرح سیاست خارجی جناح حاکم با موانع جدیدی برخورد کند. چرا که این جنبش با رد هر گونه قیمومیت و ولایت سیاسی، جنبشی جدید و متفاوت (و فراتر از جناح مکمل حاکمیت) در عرصه سیاست ایران به شمار میرود و باعث تردید غرب در ایجاد روابط پنهانی و معامله با جناح حاکم میشود. پس از شکل گیری بحرانهای پس از انتخابات در ایران، و ظهور جنبش سبز، حاکمیت از یک طرف عقبه ایدئولوژیک و پایگاه اجتماعی خود را به طور کامل از دست داد و دچار بحران عمیق مشروعیت شد، و از طرف دیگر در واکنش به جنبش سبز، بیش از پیش به ادبیات دشمن و دشمن شناسی پناه برد و بناچار هزینه داخلی مذاکره با غرب را به دست خود افزایش داد. چرا که در حال حاضر تنها مفهومی که دولت کودتا میتواند برای تفسیر وضعیت موجود، مورد استفاده قرار دهد، مفهوم "دشمن" است و سایر مفاهیم و نشانه های گفتمان حاکم یا رنگ باخته اند و یا توسط ملت مصادره شده اند.

بنا براین، دولت کودتا در عرصه داخلی، تمامی مشروعیت خود را از مفهوم – یا به عبارت بهتر – از توهم دشمن اخذ میکند. چرا که تمامی نشانه های گفتمان مسلط پس از تقلب در انتخابات و سرکوب وحشیانه و کشتار و تجاوز به شهروندان، به طور کامل بی اعتبار شده اند. از طرف دیگر، با تدابیر جدید کاخ سفید در زمینه سیاست خارجی، امکان ادامه روند بحران سازی در عرصه بین المللی به شدت محدود شده است و بازی اتمی رژیم به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. آنچه که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که مفهوم دشمن، بر خلاف مفاهیمی مثل حاکمیت الله یا اتحاد و عدالت اجتماعی و ... ماهیتی بین المللی دارد و مدلول آن به حوزه سیاست خارجی تعلق میگیرد. نتیجه مهم این امر این اسمت که اکنون، مبارزه مدنی مردم ایران با دولت کودتا، علاوه بر ابعاد سیاسی و اجتماعی داخلی، یک بعد مهم بین المللی هم پیدا کرده است.

هر چند پس از مذاکرات ژنو و ایجاد فضای آشتی جویانه در روابط ایران و آمریکا، نگرانی از سازش و توافق احتمالی بین دولت کودتا و غرب و قربانی شدن حقوق بشر در پای پرونده هسته ای، شدت یافته است، اما در عین حال، فرا رسیدن سالگرد اشغال سفارت آمریکا (به عنوان مصداق اصلی دشمن) موقعیتی نمادین و فرصتی تاریخی در اختیار جنبش سبز قرار داده است که میتواند طرح هر نوع معامله پنهانی با آمریکا را برای همیشه خنثی کند و با حرکتی حساب شده، دولت کودتا را وادار سازد که در سیاست خارجی (و متعاقب آن در سیاست خارجی) موضع خود را یک بار برای همیشه به صورت شفاف مشخص نماید. بنا براین، با وجود این که پس از مذاکرات ژنو، توپ در زمین جنبش سبز قرار گرفته است، اما سبزها میتوانند با استفاده درست از آن، جریان بازی را به بهترین شکل مدیریت کنند و بازی را مطابق میل خود و به زیان دولت کودتا به جریان اندازند.

و در پایـان

در شرایط کنونی که مناسبتها و رویدادهای اجتماعی در ایران مورد توجه رسانه ها و محافل سیاسی بین المللی قرار دارد، به نظر میرسد هر اقدام مدنی و هر شعار اعتراضی سبزها که به صورت شفاف و علنی، ریشه مفهوم "دشمن" را هدف قرار دهد، اساس و پایه گفتمان مسلط را به شدت متزلزل کند و به همین طریق، باقیمانده مشروعیت دولت کودتا در داخل و خارج کشور به شدت خدشه دار شود. هرچند در مناسبتهای قبلی و در تظاهرات سبزها، دشمن شناسی رسمی حاکمیت، با تغییر مصداق آن (به روسیه)، زیر سوال رفته بود، اما اکنون مبارزه مدنی وارد مرحله ای جدید شده است و دیگر تغییر مصداق کافی نیست، بلکه باید مفهوم دشمن را با تمامی مصادیق آن و به طور اصولی انکار کرد تا دولت متکی به گفتمان "دشمن" به صورت کامل از عرصه گفتمانی محو شود و در حاشیه قرار گیرد، چنان که گویی اصولا وجود ندارد و روز 13 آبان، روز دوستی ملتهای ایران و آمریکاست. تنها در این صورت است که دولتهای خارجی و به خصوص جهان غرب (که به افکار عمومی بسیار بها میدهند) در هر مذاکره و معاهده ای، جانب احتیاط را رعایت خواهند کرد و از تن دادن به بازی پشت پرده جناح حاکم خودداری خواهند نمود، چه بسا از این طریق، تمایل خود را برای برقراری ارتباط با اپوزیسیون نیز اعلام نمایند و رابطه ای آبرومندانه، عادلانه، شفاف و با توجه به منافع ملی، بین دو طرف شکل بگیرد.

بنابراین، جنبش سبز، در کنش های مدنی و حرکتهای اعتراضی خود، میتواند با هدف گرفتن قلب ماشین دشمن سازی جناح حاکم، همزمان با یک تیر دو نشانه را هدف بگیرد. در این صورت، دولت کودتا در رقابت با جنبش سبز، دو راه بیشتر نخواهد داشت: یا باید امتیازات بیشتری به غرب بدهد تا آنها را از نزدیک شدن به اپوزیسیون منصرف کند، یا این که برای ساکت کردن غرب به مسیر بی بازگشت حقوق بشر گام بگذارد. در حالت اول، نفی گفتمان انقلابی و ضد امپریالیستی، ریزش شدید هوادارن داخلی و هم پیمانان خارجی را موجب میشود و ته مانده مشروعیت دولت کودتا به طور کامل از دست میرود. و در حالت دوم هم با کاهش سرکوب و سانسور، پیروزی جنبش سبز تسریع میشود. اما در هر صورت، چیزی که بیش از همه اهمیت دارد این است که جناح حاکم به صورتی نابهنگام، وادار به شفاف سازی سیاست خارجی خود گردد و بزرگترین ابزار سرکوب ایدئولوژیک خود را در شرایطی که رقیب حذف نشده است، از دست بدهد. پایان دوگانگی یا دو زبانی در سیاست خارجی، آغاز گشایش عرصه مدنی و فضای سیاسی در کشور خواهد بود، به همین دلیل، نفی کامل مفهوم دشمن و دشمن سازی جناح حاکم، اقدامی تاریخی در این جهت به شمار میرود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر